"عصبی=سکسی؟"

698 143 36
                                    

کره‌ی جنوبی
سئول..

مینجی درحالی که توی آشپزخونه شام رو آماده می‌کرد توی رویاهاش غرق شده بود و لبخند می‌زد. از آخرین باری که با پسرهاش حرف زده بود چند هفته‌ای می‌گذشت اما اصلا ناراضی نبود. باهم بودن جونگکوک و جین یکی از رویاهای مشترک اون و جیهون بود و امکان نداشت که از این بابت ناراحت باشن؛ و حتی هر دوشون توی فکر مهیا کردن مقدمات جشن عروسی بودن.

سبزیجات رو به غذا اضافه کرد و درب قابلمه رو گذاشت. داشت پیشبندش رو در می‌آورد که تلفنش زنگ خورد. با دیدن پیش شماره فهمید که جونگکوک داره بهش زنگ می‌زنه اما با کمی دقت فهمید که الان اونجا نزدیک صبحه و تا الان توی همچین تایمی با جونگکوک صحبت نکرده بود.

نگران گوشی رو برداشت و با قطع شدن تماس حتی بیشتر از قبل نگران شد اما مجددا گوشی زنگ خورد و این بار فیس تایم بود.

پشت صندلی آشپزخونه نشست و تماس رو جواب داد اما دیدن صورت اشکی و غمگین جونگکوک حالش رو دگرگون کرد. صدای هق هق‌های پسر بزرگتر توی آشپزخونه‌ی سوت و کورش پیچید و مینجی آرزو می‌کرد که می‌تونست الان پیش پسرش باشه تا محکم در آغوشش بگیره.

_ مـ-ما..مان..

<><><><><><><><><>

ایالات متحده
نیویورک..

جونگکوک نتونست خودش رو کنترل کنه و با هق‌هق مینجی رو صدا کرد. زنی که توی زندگیش هیچی براش کم نذاشته بود و ساپورتر عاطفیش به حساب می‌اومد.

× جونگکوک، چی شده پسرم؟ چرا انقدر حالت بده؟ جین چیزیش شده؟

دستش رو جلوی دهنش گذاشت تا صدای هق هق‌هاش رو خفه کنه و پلک‌های خیسش رو روی هم فشار داد.

_ د-داره..می‌ره.

دروغ نمی‌گفت. سوکجین داشت می‌رفت. می‌خواست ترکش کنه. باهاش بهم زد تا با خیال راحت ولش کنه و بره. اون هم تو روزی که ازش درخواست ازدواج کرده بود!

× منظورت چیه که داره می‌ره؟ کی داره می‌ره پسرم؟

_ جین...می‌خواد ولم کنه مامان...تو می‌دونی چقدر دوسش دارم. بدون اون نمی‌تونم...بخدا نمی‌تونم...

صدای گریه‌هاش توی اتاق خالی پیچید و این حتی مینجی رو هم به سکوت وادار کرد.

× جونگکوک منظورت چیه؟ دعوا کردین؟ چند روز پیش که با سوکجین حرف زدم از اینکه می‌خواد پاسپورتش رو تمدید کنه و اونجا بمونه حرف می‌زد. مطمئنی می‌خواد برگرده کره؟ قضیه چیه، واضح توضیح می‌دی بهم پسرم؟

با کف دست اشک‌هاش رو پاک کرد و به مینجی خیره شد.

_ من گند زدم. یه کار احمقانه کردم. من خیلی احمقم مامان. چ-چرا..ای-اینکارو..کردم..

MR. X AND I || KOOKJINWhere stories live. Discover now