_ گوه میخوره که بره!!! فهمیدییی؟؟؟ گوه میخوره که پاشو ازین خونه بذاره بیروننننن!!!!
صدای داد و بیداد تو کل آپارتمان جئونها پیچیده بود و مطمئنا همسایهها رو آزار میداد. جونگکوک از شدت عصبانیت آداب آپارتمان نشینی رو یادش رفته بود اما در مقایسه با اتفاقی که در حال رخ دادن بود نمیشد به چنین چیزی خرده گرفت.
جونگمین چمدون کوچیک سوکجین رو سمت در برد و انگشتهای ظریف جوجهش رو بین انگشتهای خودش قفل کرد.
× حواست به لحنت باشه جونگکوک. سوکجین داراییت نیست که بتونی هرجور دلت خواست باهاش حرف بزنی.
جونگکوک عین دیوونهها خندید و به چمدون صورتیای که ظاهرا مال همسترش بود نگاه کرد.
_ داری با من چیکار میکنی جونگمین؟ میخوای چی رو ثابت کنی؟
صدای جونگکوک بنظر درمونده میاومد، انقدر درمونده که میتونست جونگمین رو از تصمیمی که گرفته بود پشیمون کنه.
× کار خاصی نمیکنم. میتونی از تنهاییت با دوستپسرت لذت ببری. منو جوجهم هم با همدیگه میریم هتل.
جونگکوک با حالتی عصبی دستی توی موهای کوتاهش کشید و سرش رو هیستریکوار تکون داد.
_ هتلللل؟؟؟؟ جا قحط بود که میخواین برین هتللللل؟؟؟؟ چرااا لعنتیییی؟؟؟؟؟ چرا داری اینکارو با من میکنییی؟؟؟؟؟
پردهی گوش تمام اهل خونه بخاطر دادهای ناگهانی جونگکوک درد گرفته بود. از همه بیشتر هم سوکجین، چون تمام مدت پشت شونههای پهن مینمین هیونگش پناه گرفته بود و هیچی نمیگفت.
× آره، هتل. و تو این مدت تو فرصت اینو داری که به رفتار زشت و زنندهت با دونسنگت فکر کنی. خداحافظ!
جونگمین گفت و به جوجهش اشاره کرد تا از خونه خارج بشه.
جونگکوک با مسخرگی دوباره به چمدون صورتی رنگ همستر نگاه کرد و با پوزخندی که گوشهی لبش جا خوش کرده بود لب زد:
_ خوبه، سرعت عملت قابل تحسینه. هنوز اعتراف نکرده میخوای جینو ببری هتل. من باید بیام پیش تو آموزش مخ زدن ببینم برادر.
جونگمین به جوجهش که با چمدون داشت از پلهها پایین میرفت تا توی تاکسی بشینه نگاه کرد و مطمئن شد که اون قرار نیست جملهای که میخواد بگه رو بشنوه.
× میدونی جونگکوک، من مثل تو منحرف و فاکبوی نیستم؛ اتفاقا برعکس، خیلی هم به اصول و چارچوبهای روابط اهمیت میدم، اما الان آره، دقیقا همون چیزی که داری بهش فکر میکنی رو میخوام انجام بدم. و بهتره که هر چه زودتر با این موضوع کنار بیای!! وگرنه کسی تنها که ضرر میکنه خودت و دوستپسر عزیزت هستین!! الانم دیگه نبینم به سوکجین گیر دادی یا اذیتش کردی. تو اصلا میدونی کسی که انقدر ادعای هیونگ بودنش رو میکنی دیشب داشت توی خواب جیغ میکشید؟ میدونی که تا صبح داشت از ترس ناله میکرد و حتی قدرت اینو نداشت چشماش رو باز کنه؟ میدونی من مجبور شدم برای آروم کردنش کل شبو کنارش بمونم و زیر گوشش حرفای اطمینان بخش زمزمه کنم تا بتونه یکم بخوابه؟ مشخصا تو شبتو عین همیشه توی تخت یه نفر دیگه صبح کردی اما بد نیست بدونی سوکجین از موقعی که اومد آمریکا داشت بهتر میشد و تو این یه هفتهای که نمیدونم چه چیز فاکیای اتفاق افتاد، گند خورد به تمام روند بهبودش. الانم از سر رام برو کنار و بذار منو جوجهم در آرامش زندگیمونو بکنیم.
YOU ARE READING
MR. X AND I || KOOKJIN
Romance[من و آقای ایکس/𝙈𝙧 𝙓 𝘼𝙣𝙙 𝙄] 🥂 «همه چیز از اونجایی شروع شد که کیم سوکجین قل اشتباهی رو انتخاب کرد...» ➪ 𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐓𝐨 𝐌𝐨𝐉𝐢𝐧𝐎𝐟𝐟𝐢𝐜𝐢𝐚𝐥 ᯽🍕 *کتابی که عاری از ژانر طنزه اما خوانندهها کمدی میدوننش.. 🥂️ ️کاپل: کوکجین / یونمین ...