"باهوش مثل بابا، زیبا مثل مامان"

1.6K 263 459
                                    

_ دوستت واقعا لطف بزرگی در حق من کرد.

یونگی درحالی که بازوش رو دور بدن لخت جیمین پیچیده بود گفت.

+ دوستِ من؟

جیمین سرش رو از روی سینه‌ی بدون لباس دوست‌پسرش بلند کرد و به یونگی نگاه کرد. استاد سردی که توی تخت خواب به خون‌گرم‌ترین موجود روی زمین تبدیل می‌شد.

یونگی خودش رو جلو کشید و لب‌های جیمین رو اسیر کرد.

_ هوممم..بخاطر اون تو بیشتر از قبل میای اینجا.

جیمین پوزخندی زد و با انگشت‌های کوتاهش دایره‌های فرضی روی سینه‌ی پارتنرش کشید.

+ چون نمی‌تونیم تو خونه‌ی من سکس کنیم. فکر نمی‌کنم دلیل دیگه‌ای وجود داشته باشه.

یونگی طی این چند ماهی که با مو نقره‌ای دوست شده بود، به خوبی روحیات جیمین رو شناخته بود. پسری به شدت سرد و مغرور که حتی موقع سکس هم یخش وا نمی‌شد. درکل جیمین آدمی نبود که بقیه رو آدم حساب کنه. و شاید به همین دلیل بود که حتی جی‌کی هم ازش حساب می‌برد.

_ آره بیب. هر چی که تو بگی.

مو نقره‌ای خودش رو کمی توی بغل پارتنرش جابجا کرد و ملحفه رو روی بدن لختش کشید.

+ اگه دفعه‌ی دیگه خواستی از دوستای من تعریف کنی، پیشنهاد می‌کنم بجای سکس با من مستقیما بری با همونا بخوابی.

یونگی پوزخند زد و بازوی پسر کوچکتر رو لمس کرد.

_ داری حسودی می‌کنی. مگه نه؟ تو هم این چند وقت مثل جونگکوک عجیب رفتار می‌کنی.

جیمین نفسش رو آروم از ریه‌هاش بیرون داد. اون هم با دوست‌پسرش موافق بود.

+ اوهوم..جی‌کی این روزا خوشحال‌تر از قَبله. حتی با وجود اینکه نمی‌پذیرتش.

_ جدیدا داره سرکلاس‌هایی که هیچوقت شرکت نکرده هم حاضر میشه.

+ دلیلشو نمی‌دونی؟

یونگی اخم کرد.

_ باید بدونم؟

مو نقره‌ای سری تکون داد.

+ می‌دونم که شخصیت هرزه‌ی جونگکوک رو خوب میشناسی. درسته؟

این عادی بود که دو تا پارتنر راجب رازهای خودشون و دوست‌هاشون باهم حرف بزنن. اما مین یونگی این اتفاق رو خیلی مقدس‌تر از مال بقیه می‌دونست.

_ همه میشناسن. خب که چی؟

جیمین به موهای نعنایی استادش که به صورت بهم ریخته روی پیشونی‌ش ریخته بودن نگاه کرد. قیافه‌ی پسر بزرگتر خیلی خیلی جذاب‌تر از موقع‌هایی بود که سرکلاس عینک فریم مشکی بزرگش رو به چشم می‌زد.

MR. X AND I || KOOKJINWhere stories live. Discover now