"عایم سکسی اند عای نو ایت"

985 203 119
                                    

+ بهم نخنددددد.

سوکجین با لحن فوق‌العاده لوسی گفت و دست به سینه شد. چطور جونگکوک جرعت می‌کرد مسخره‌ش کنه وقتی خودش باعث و بانی تمام بدبختی‌هاش بود؟

جونگکوک بازوی لختش رو زیر سرش گذاشت و با اینکار موهای زیر بغلش نمایان شدن‌. خنده‌ش رو که عامل جیغ جیغ کردن سوکجین بود خورد و به پسر کوچکتر نگاه کرد.

_ اوکی بیب‌‌. از الان دیگه به لنگ‌ زدنت نمی‌خندم.

همستر خواست خم بشه تا یکی از بالشت‌هایی که شب قبل روی زمین افتاده بود رو برداره اما با تیر کشیدن کمرش دوباره راست شد.

با دیدن چهره‌ی تو هم رفته‌ی همستر، جونگکوک با بدن لخت از روی تخت بلند شد و با دیک بدون پوشش به سمت سوکجین اومد.

_ زیر دلت درد می‌کنه؟

همستر نگاه اشکیش رو پایین برد و با لحن خصمانه اما کیوتی زمزمه کرد:

+ همه‌ش تقصیر اونه. اون منو اینجوری کرددد.

درحالی که واضحا در شرف گریه کردن بود گفت و باعث شد جونگکوک به نق زدن‌هاش بخنده.

_ منظورت دیکمه؟ باید بهش عادت کنی بیب‌.‌ هیچ راهی وجود نداره که بتونم اونو از بهشتی که توی پایین تنه‌ت داری دور نگه دارم.

جونگکوک بعد از گفتن جمله‌ش، مالکانه سوکجین رو از پشت بغل گرفت و روی گوشش رو بوسید. بوسه‌هاش رو تا استخون فک پسر کوچکتر ادامه داد و زبونش رو روی پوست گردنش کشید.

_ حتی همین الانم داری توجهشو جلب می‌کنی. حس می‌کنی چجوری از خواب بیدار شده؟ هومم؟؟؟

+ ی-یعنی..من بیدارش کردم؟

جونگکوک پسر کوچکتر رو توی بغلش چرخوند و به نشانه‌ی تایید پلک زد.

همستر به پرسینگ روی نوک قهوه‌ای دیک هیونگش نگاه کرد و چشم‌هاش رنگ عطوفت به خودشون گرفتن.

+ اوه خدا...کیوتهه...منو اون می‌تونیم باهم دوست بشیم پس.

_ حتی بهتر از اون، می‌تونی شرتتو در بیاری و بذاری دوستت بیاد خونتون.

+ چی؟

جونگکوک داشت با تمام وجود جمله‌ی "وقتی احساسات در غالب کلمات نمی‌گنجه دیگه وقته کردنه" رو درک می‌کرد. مخصوصا وقتی که همستر با بدن عریانش جلوش ایستاده بود و با اون مژه‌های بلند سوالی پلک می‌زد.

_ منظورم اینه که..چقد خوشگل‌تر شدی دونسنگ.

مو قهوه‌ای لب ورچید و نگاهش رو تا سیکس‌ پک‌های جونگکوک بالا آورد.

+ من خوشگل‌تر نشدم هیونگ، تو راست کردی.

_ انکار نمی‌کنم. نمی‌خوای کمکم کنی؟

MR. X AND I || KOOKJINWhere stories live. Discover now