10 - An Effective Mistake

57 16 11
                                    

Song : You And I by One Direction

***

برای چند لحظه فقط داشتم به پیام آخر نگاه می‌کردم.

Lou:
هری این خودتی؟ گوشیت دست کسی نیست؟

Hazza:
خودمم دیگه پس کیه.

Lou:
یه ویس بده.

یه ویس فرستاد که توش صدای اگزوز می‌داد.

Lou:
خیلی‌خب
چرا چرت و پرت داری میگی برو بگیر بخواب پس

Hazza:
گردنم رو لمس کن.

اوکی چه اتفاقی داره می‌افته؟

Lou:
گردنت رو لمس می‌کنم.

Hazza:
گردنت رو می‌بوسم. همه جاش لاو بایت می‌ذارم.

Lou:
ادامه بده.

Hazza:
من روت خوابیدم. لب هات رو می‌بوسم و دستام رو روی بدنت می‌کشم. همون بدن زیبایی که تو اردو تو چادر دیدم.

لرزی به تنم افتاد، ولی این قراره شوخی باشه فقط دیگه!

Lou:
من همراهیت می‌کنم. زبونم رو به زبونت می‌زنم. انگشتام بین موهات حرکت می‌کنن، همونا که دارن کم کم بلند می‌شن.

Hazza:
لباسات رو درمیارم. لباس های خودمم درمیارم. بین پاهات قرار می‌گیرم و تو درحالی که به پشت خوابیدی، بهت بلوجاب می‌دم.

Lou:
نوک انگشتامو رو شونه‌هات می‌کشم.

Hazza:
سرمو میارم بالا و تو چهرت آشفته‌ست. رو شمکت رو بوس می‌کنم.

Lou:
من تکیه می‌دم به تخت و تو میشینی رو پاهام.

Hazza:
تو گوشت ناله می‌کنم و می‌گم زود باش.

Lou:
هری من باید برم.

Hazza:
باشه. منم اومدم.

Lou:
چی؟ کجا؟
نه صبر کن ببینم، چی؟

Hazza:
ببخشید. شبت بخیر.

گفت و آفلاین شد. الان دقیقا چه شتی اتفاق افتاد؟ خب گمونم که من الان باید مشکلمو حل کنم. این هری بود. اون یه پسر بود. اون پسرخالمه و من دوست دختر دارم.
من الان نمی‌تونم به کسی اینو بگم و هری هم که رفت؛ ولی این همین‌جا تموم می‌شه. بین ما اتفاقی نیفتاده و همه چیز خوبه.
صبر کن ببینم! من فردا هری رو به احتمال نود و نه درصد می‌بینم و این افتضاحه!
حوالی ساعت دو بود که مشکل من حل شد و سعی کردم بخوابم؛ ولی اتفاقای امروز خیلی غیرقابل انتظار بود.
صبح اولین کاری که کردم مخفی کردن چتم با هری و رمز گذاشتن رو گوشیم بود. به مدرسه که رفتم تو اتوبوس جایی به جز جای همیشگیم نشستم و چون سرم کل مدت پایین بود، هری رو ندیدم.
'حتما خود هری هم نمی‌خواد با من رو به رو بشه' این چیزی بود که واسه قانع کردن خودم به خودم می‌گفتم تا وقتی که مدرسه تموم بشه ولی جلوی در خروجی، همه چیز عوض شد.
"سلام." هری گفت درحالی که کنار در ایستاده بود و من جوری که مثلا به روی خودم نمی‌آوردم می‌خواستم از در رد بشم.
"اوه، سلام. بیا بریم. اتوبوس الان میره." شرط اول: جلوگیری از هر تماس چشمی جهت به فاک نرفتن.
هری برخلاف همیشه که کنارم می‌اومد، پشت سرم اومد. سوار اتوبوس که شدیم حرفش رو شروع کرد.
"بیا فقط دیشب رو فراموش کنیم. من نمی‌خوام فکر کنی که ازت خوشم می‌آد و این جور چیزها." یه تک خنده هم کرد که شوخی به نظر بیاد.
"اوه پس این یعنی ازم خوشت میاد؟" هیچ‌کدوممون به هم نگاه نمی‌کردیم. هری دیگه تا چند ثانیه حرفی نزد. "نه خوشم نمی‌آد. دلم هم نمی‌خواد دوستیم باهات خراب بشه لویی."
"باشه." و دیگه حرفی نزدیم. از همین الان دوستیمون خراب شده بود‌. حتی موقع رفتن، خداحافظی هم نکردیم.
اوه درضمن، قرار نیست که همه پسرهای دنیا گی باشن؟ من هم استریتم، خودم می‌دونم. تعداد استریت‌ها همیشه بیشتره. من دوست دختر هم دارم، یعنی درواقع داشتم؛ ولی به هر حال، من از پسرا خوشم نمی‌آد و دیشب هم فقط همینجوری الکی بود، همین. این قضیه همین‌جا واسه من تموم میشه.
تا شب رو هیچ کدوم از درس‌هایی که می‌خوندم تمرکزی نداشتم، همش ذهنم پیش دیشب و حرفای امروزمون برمی‌گشت؛ خب این طبیعیه دیگه، نه؟
هری هم دیگه واسم پیامی نفرستاده بود. خودش می‌گه نمی‌خوام دوستیمون خراب بشه و بعد خودش محل سگ نمی‌ده. جالبه.
آخر شب واسش آهنگ sweater weather که دیشب تو چت تایپش کرده بود رو فرستادم. شاید این باعث می‌شد که حرفی بزنه.
آهنگ رو دید ولی جوابی نداد.
و این موضوع همین‌جا تموم نشد؛ بلکه ما ساعت ها، روز ها و هفته ها با هم صحبتی نکردیم؛ شاید این دوری لازم بود، واسه هر دو تامون.

'ما بارها و بارها یکدیگر را از دست دادیم. در موقعیت‌های مختلفی راهمان از هم جدا شد ولی بعد از تمام این فواصل، من به تو برگشتم و تو به من. درنهایت، فارغ از این‌که چه کاری می‌کنیم و چه چیزی می‌گوییم، ما هرکجای این کره خاکی هم که باشیم، باز به هم برمی‌گردیم.'

***
این پارت کوتاه‌ترین پارت بود.

Unhealed [L.S] by Rain (Completed)Where stories live. Discover now