Song : Khodahafezi Talkh by Mohsen Chavoshi
***
[به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیهای بند نشد]چشمهام رو که باز کردم تو اتاقم بودم. سرم رو چرخوندم و زین رو دیدم، جلوی پنجره ایستاده بود، سیگار میکشید و پشتش بهم بود.
"هری... هری کو؟" حتی نمیدونم به چه امیدی این سوال رو میپرسم.
زین برگشت. "بالاخره بیدار شدی. جلوی خونهاش حالت بد شد، بردیمت بیمارستان و بهت سرم زدن و انقد حالت بد بود که فقط آوردمت اینجا تا بخوابی."
"هری کو؟" قلبم تند میزد.
زین سرش رو تکون داد و قطره اشکی که از گونهاش اومد پایین رو پاک کرد. "هری آنفولانزا گرفته بود، من بهت نگفتم که نگرانت نکنم چون بهم میگفت حالش خوبه و زود خوب میشه. دو سه روزی بود که درگیرش بود. دیروز قرار بود باهم بریم پیش دکترش و من رفتم جلوی خونش و دیدم نه گوشیش رو جواب میده و نه در رو باز میکنه. بعد نیم ساعت در رو به کمک همسایهاش شکستیم و رفتم تو." صداش لرزید و دوباره گریهاش گرفت.
"لعنتی من نباید جلوی تو گریه کنم الان! بعدش رفتم تو و هری تو اتاقش افتاده بود. نبضش رو گرفتم، نمیزد. نفس نمیکشید. سریع زنگ زدم به آمبولانس و بعد هم به تو. وقتی کارهای پزشکی قانونیش رو دیروز انجام دادن من تازه متوجه بیماری هری شدم."
"بیماری چی؟ هری که خوب بود؛ خودت گفته بودی! هری من حالش خوبه میدونم. بگو که خوبه." رو تختم نشستم و زین هم کنارم نشست.
"ایدز. همین هم از پا درش آورد. دنبال درمانش نرفته بوده و ویروس کل بدنش رو گرفته بوده، جوری که به خاطر یه آنفولانزای ساده-" دوباره گریه کرد. منو محکم بغل کرد و منم به لباسش چنگ زدم. باورم نمیشد که دارم زار زار گریه میکنم. حس میکردم اگر بیشتر ادامه بدم لباس زین رو پاره میکنم.
هری من پیشمه، هری تو خونهاش نشسته. من مطمئنم که حالش خوبه. "پاشو. پاشو باید بریم خونه هری. باید بریم اونجا."
"چی میگی لویی؟ کجا بریم؟"
"پاشو بریم اونجا. فقط پاشو بریم."
میلرزیدم. پایین تخت نشستم چون زانوهام شل شدن. "تو رو خدا بیا بریم اونجا..." صورتم خیس از اشک بود.
"هری دیگه نیست." زین جلوی پام نشست و دوباره من رو تو آغوشش کشید. حالا لباس زین رو هم اشکی میکردم. صدای در اتاق اومد.
"فردا مراسم تشییع جنازهست، لویی. باید بریم دانکستر." صدای نایل بود.
"جنازه؟" خودم تعجب کردم که صدام دراومده. "جنازه هری من؟" نایل هم اومد پیشم. یه دستگاه ضبط صدا دستش بود.
"این رو هری واسه تو گذاشته. ما میریم بیرون تا تو گوشش بدی. اگه چیزی لازم داشتی فقط صدامون کن، خب؟"
به سختی دستگاه رو ازش گرفتم. دستم جونی نداشت. نایل موهام رو بوسید و با زین از اتاق رفتن بیرون.
کمی دستگاه رو نگاه کردم. یعنی هری کی این رو ضبط کرده بود؟ یعنی این تنها چیزیه که از هری واسم باقی مونده؟ یعنی دیگه قرار نیست تو پی ویم ویس بگیره و صدای اگزوز دربیاره و بخنده؟ حتی قرار نیست دیگه بهم پیام بده یا بهم زنگ بزنه؟
همونجا پایین تخت صدای ضبط شده رو پلی کردم. سعی کردم خودم رو کنترل بکنم.
YOU ARE READING
Unhealed [L.S] by Rain (Completed)
Fanfiction'پرندهی قلب بیتابم تا ابد و یک روز زندانی در قفس حرفهای دیگران خواهد ماند. در انتظار آزادی لمس دستانت، درست مقابل چشمان این مردم خواهد پوسید. و آنها خاموش میمانند، خاکستر شدن این عشق پررنج را تماشا میکنند و از کنار آن به سادگی میگذرند؛ چرا که...