Song : Home by One Direction
***
صبح هری کادوش رو باز کرد و کلی ازم تشکر کرد، قرار شد اون کاغذهایکوچک رو بعدا تو خلوت خودش بازشون کنه.
من واسه امروز مثل همیشه یه ایده خوب داشتم، اون هم اینکه من به خانوادم میگم با جینی میرم بیرون، اون هم میگه با لویی میرم بیرون و اون میره پیش رینا و من هم پیش هری. البته نمیدونم واسه پیچوندن هری چه کار کنیم، میتونه بگه میره پیش زین مثلا؟
این فقط در حد یه ایده تو ذهنم بود تا وقتی که به هری و جینی پیشنهادش دادم و اون ها بیشتر از من اصرار داشتن که باید عملیش بکنیم! ما هم این کار رو کردیم و تو همون سندال پارک قرار گذاشتیم. جینی و رینا هم دوست داشتن با ما آشنا بشن پس چهارتایی قرار بود باهم رو به رو بشیم.
داشتم آماده میشدم که نایل بهم زنگ زد. اول صبح آخه؟ بعد هم نایل هیچوقت به من زنگ نمیزنه! فقط امیدوارم اتفاقی نیفتاده باشه."سلام پسر! صبحت بخیر مرغ سحرخیز!"
"لویی بدبخت شدم! بیچارههه شدممم! چه خاکی بریزم تو سرم الان من؟" پشت هم چرت و پرت میگفت و اصلا نمیگذاشت من چیزی بگم.
"خفه شو و بگو چیشده. چه گندی زدی نایل؟ بدون کاندوم سکس کردی؟" باید یه جوری حواسش رو پرت میکردم، ولی خب ایده ای بهتر از این نداشتم، چه کار کنم خب؟
"کاش فقط همین بود." صدای کوبیدن دستش تو صورتش رو از پشت تلفن شنیدم.
"صبر کن ببینم، چی؟ چه گوهی خوردی؟" اون نمیتونست جدی باشه!
"دیروز مامان و بابام رفتن منچستر که واسه کریسمس پیش بقیه باشن و من به بهونه اینکه امسال کلی درس دارم، تنها موندم تو خونه. دیشب کلی از دوستام رو دعوت کردم خونمون و گفتم اگه میخوان، میتونن کسی رو با خودشون بیارن چون طبیعتا خیلی هاشون نمیتونستن شب کریسمس به یه پارتی بیان و اصلا دلم یه مهمونی حوصله سربر و کوچیک نمیخواست."
از اون طرف، هری داشت منو سوالی نگاه میکرد و ازم میپرسید که چی شده.
"خب؟"
"خب من دوست صمیمیم، جان، نیومد ولی گفت چند نفرو میشناسه که اونا رو میتونه دعوت بکنه و کرد. اه لویی! من حتی نمیدونم چیشد، خونمون خیلی شلوغ بود و من بیجنبه بازی درآوردم و مثل چی مست کردم و بعدش یه پسرو به فاک دادم که از دوستای جان بود. تو اتاق خودم. شت شت شت!"
چشمام اندازه ماهیتابه شده بود. "نایل تو مثل خطکش استریتی! من فکر کردم با یه دختره خوابیدی. تو با یه پسر خوابیدی؟ خب زودباش بگو ببینم چه طور بود؟"
"لویی خفه شو و از یکی دیگه درمورد سکس سوال کن! من الان باید چه گوهی بخورم دقیقا؟ وای فاک! صد درصد به جان گفته و من چهجوری قراره با جان رو به رو بشم؟ وای خدایا!"
"بزرگش نکن نایل، تو فقط دوستِ دوست صمیمیتو به فاک دادی، همین. حالا درسته که همه تو رو به عنوان یه فوقاستریت میشناسیم ولی حالا پیش اومده دیگه. الان چیزی که مهمه اینه که تو با یه پسر خوابیدی درحالی که این الان به تخمتم نیست و فکر رابطه دوستیتونی." واقعا هم این به نظرم الان مهمتر بود، نایل شاید درمورد گرایشش اشتباه کرده بوده و الان اینه که مسئله اصلیه.
"نه احمق! من میگم حتی یادم نیست که چه اتفاقی افتاد که این کارو کردم. من استریتم خودت بهتر میدونی!" لحنش دیگه واقعا خیلی جدی شده بود، انگار اصلا شوخی نداشت.
"آره میدونم. خب همینو واسه جان هم توضیح بده من واقعا نمیفهمم مشکلش چیه؟"
"مشکلش اینه که اون رو همین یارو که من به فاکش دادم یه کراش گنده داره." ها؟ چند ثانیه طول کشید که مغزم بتونه اینو تحلیل کنه. سکوت سنگینی برقرار شد.
"ریدی." من دیگه هیچ نظری نداشتم.
"و جان درمورد اینکه رو اون کراش داره با من حرف زده بود قبلا."
"دو بار ریدی! ولی تا الان اون قطعا به جان گفته پس قراره خودت به زودی به فاک بری. لوب بزن از الان. نمیشه کاریش کرد، باید دیگه خیلی با درک و شعور باشه که نزنه بکشتت. تو رسما رفتی همونی که گفته روش کراش داشته رو به فاک دادی. بدبختیاشو قبول کن دیگه!"
"باشه. ببخشید وقتتو گرفتم. بعدا بیا حرف بزنیم، چون احتمالا امروز جان بهم زنگ میزنه."
YOU ARE READING
Unhealed [L.S] by Rain (Completed)
Fanfiction'پرندهی قلب بیتابم تا ابد و یک روز زندانی در قفس حرفهای دیگران خواهد ماند. در انتظار آزادی لمس دستانت، درست مقابل چشمان این مردم خواهد پوسید. و آنها خاموش میمانند، خاکستر شدن این عشق پررنج را تماشا میکنند و از کنار آن به سادگی میگذرند؛ چرا که...