دوتا احمق {7}

130 36 4
                                    

برگه ها رو زیر و رو میکرد و بعد از بررسی کردنشون اونا رو امضا میزد همونطور که نگاهش به برگه ها بود دستشو سمت لیوان مخصوصش با محتویات مورد علاقه اش دراز کرد اما دستش هنوز به لیوان نرسیده بود که صندلیش به سمت دیگه ای چرخید سرشو بالا آورد و به فردی که این کار رو کرده بود نگاه کرد هوسوک با یه شلوار خاکستری اسپرت و بالا تنه ی لخت دسته های صندلیش و گرفته بود روش خم شده بود موهای خرماییش شلخته بودن اما این چیزی از خواستنی بودنش برای یونگی کم نمیکرد لبخندی به پسر مورد علاقه اش زد

–صبح بخیر.

+حالا دیگه منو گول میزنی که بخوابم و بعد صبح زود منو تنها میزاری و میشینی پشت میزت مین یونگی؟.

خندید و سرشو تکون داد فکر میکرد بعد از سال ها ، یه خرده خواب برای هوسوک لذت بخش باشه چون خودش از خوابیدن لذت میبرد

–دیشب خیلی بهت سخت گرفتم ، صبح اگه جلو خودمو نمیگرفتم تا یه هفته بعد هم باید تو تخت میموندی.

هوسوک دستشو روی عضوش گذاشت و حرکتش داد و با انگشتش تا زیر گلوش کشید با چشمای خمارش به صورت هوسوک نگاه کرد و بهش اجازه داد کمی شیطنت کنه 

+مهربون شدی.

دست هوسوک رو گرفت و کشید و پشت گردنش انداخت با این کارش هوسوک توی بغلش افتاد برای گفتن این جمله همیشه توی چشمای هوسوک نگاه میکرد تا درخشش رو وقتی که این جمله رو میشنوه ببینه این قانون اونا بود

–عاشق شدم. 

+میدونی این جرمه؟.

–منو مطیع اون قانونای مسخره نکن من هزاران ساله که دارم جرم میکنم.

هوسوک به شیرینی خندید

+خیله خب آقای مجرم حالا ولم کن برم.

–بیبی میدونی که چقدر زود وسوسه میشم وقتی تو شیطان باشی.

هوسوک عمیق تر خندید و پاهاشو دو طرف یونگی گذاشت و دستاش و دور گردنش حلقه کرد

+خیله خب ، منتظر چی هستی من پشیمون نیستم.

–به نفعته منو سفت بچسبی پسر خوب.

با این حرفش دستاشو زیر رونای هوسوک برد و با یه حرکت از جاش بلند شد و مسیر میز کار تا کاناپه رو با بوسیدن لب های هوسوک طی کرد بدون لحظه ای وقفه اون رو روی مبل انداخت دستای هوسوک مشغول نوازش موهاش و ماساژ گردنش بود پس خودش همزمان با بوسیدنش دکمه های لباسشو باز کرد اما صدای زنگ گوشیش باعث شد یه کدری خیلی بد توی آرامش و لذتی که داشت شکل میگرفت به وجود بیاد با عصبانیت مکی به لب پایینی هوسوک زد و ازش جدا شد تا تماسو قطع کنه اما هوسوک گرفتش

+هییی ببین کیه شاید مهم باشه.

–شوخیت گرفت تو الان اینجا زیر من خوابیدی مهم تری و من به هیچ چیز فاکیه دیگه ای اهمیت نمیدم.

son of the DEVIL (فرزندان شیطان)Where stories live. Discover now