دیگه تنهات نمیزارم {18}

102 24 4
                                    

–یواش...

تهیونگ ترسی از سرعت ماشین نداشت در واقعا اون از دستای بکهیون که از استرس محکم دور فرمون گره خورده بودن میترسید بکهیون هیستریک خندید کاملا معلوم بود که این خنده اش هم از روی اضطراب و نگرانیه

+یواش؟...خدای من الان واقعا بهم گفتی که یواش برم...

–تو حالت خوب نیست لاقل بزار من برونم.

+خانواده ام تو خطره و من اونجا کنارشون نیستم چه چیز لعنتی ای مهم تر از اینه که من باید بابتش یواش برونم.

–نمیدونم...مثلا ماشین مورد علاقه ات.

+این مال من نیست مال جونگکوکه (یهو کنار زد و ایستاد) پیاده شو زود باش.

بکهیون سریع بعد از این حرفش پیاده شد و به سمت خونه حرکت کرد با تعجب بهش نگاه کرد بکهیون خودش داشت میرفت سمت خونشون سریع از ماشین پیاده شد و دنبالش دوید

–کجا داری میری؟.

+باید با برادرت حرف بزنم.

جلوش ایستاد

–دیوونه شدی اگه....

+برو کنار الان هیچ اهمیت کوفتی ای نمیدم که اونا بفهمن با هم در ارتباطیم این بازی داره خطرناک تر از اون چیزی میشه که توش مثل بچه ها رفتار کرد.

+اینجا چه خبره؟.

نامجون با اخم کم رنگی داشت بهشون نگاه میکرد بالا تنه ی لختش که از عرق برق میزد نشون میاد از خونه نیومده و توی جنگل برای دویدن رفته بود نامجون بهشون نزدیک شد و نگاهی به سر تاپاشون انداخت اما انگار نگاهش بیشتر از یک برانداز کردن عادی بود چون متوجه چیزی غیر عادی شد

+چرا بکهیونو رایحه گذاری کردی؟.

تهیونگ نگاهشو دزدید

–مجبور شدم.

+اینا مهم نیست آدمای قلعه اینجان ، هر چه زود تر گله اتو جمع و جور کنو از اینجا برو با اینجا موندن مجبور میشید تو خونی که قلعه راه میندازه راه برید.

+یونگی چطوری اجازه داده اونا انقدر بهتون نزدیک بشن.

اینبار صدای سوکجین بود که دستاشو توی جیبای شلوارش کرده بود و به سمتشون میومد

+فکر میکردم زرنگ تر از این حرفاست.

+یه سری چیزا با تعریف کردنشون برای شما ارزششون رو از دست میدن...شما هیچ وقت دلیلشو درک نمیکنید.

شاید بکهیون خودشم دلیل اصلی رو نمی دونست ولی ایمانی که به یونگی وخانواده اش داشت باعث میشد اینطور با اعتماد به نفس صحبت کنه تهیونگ متنفر بود از این موقعیتی که فقط توش نقش یه تماشاگر رو داشت چرا کنجکاو بود؟ چون میخواست کمک کنه اما حالا چی با اینکه بکهیون تا حدودی قضیه رو براش روشن کرده بود ایستاده بود و هیچ کاری نمیکرد

son of the DEVIL (فرزندان شیطان)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن