نور من {28}

94 18 7
                                    

هر از چند گاهی می چرخید و به پسری که کنارش نشسته بود نگاه میکرد اینبار با تمام دفعاتی که توی ماشین نشسته بودن فرق میکرد هیچ کدوم از هم متنفر نبودن و زبونشون به تلخی حرف نمیزد و اگه الان ساکت بودن بخاطر این بود که جیمین با کنجکاوی داشت به راهی که طی میکردن نگاه میکرد تا شاید بتونه جایی رو آشنا پیدا کنه و حدس بزنه که دارن کجا میرن و جونگکوک توی سکوت از تماشای اون لذت میبرد از اینکه انقدر بهش اعتماد داشت که اینطور راحت نشسته بود تا به مقصدی برسن که جیمین ازش کاملا بی خبر بود

–فکر کنم باید بیشتر رو رابطه خودم و برادر دوست پسرم کار کنم.

جونگکوک ترجیح داد این سکوت رو بشکنه چون نمیدونست جیمین هم از این سکوت راضی هست یا نه جیمین به سمتش چرخید

+اون باهات مشکلی نداره فقط چیزایی که از من داره میبینه براش جدیدن...(ابرو هاش خم شد و نالید) آه خدایا باورم نمیشه ما رو تو اون موقعیت دید (ناگهان از جاش پرید) ببینم دستت هنوز تو شلوارم بود!.

جونگکوک علارغم روحیه بی شرمی که داشت دقیقا مثل جیمین موقع بحث کردن در مورد این اتفاق هول و دسپاچه میشد و خب این کاملا طبیعی بود چون این دیگه در مورد رابطه های بی پایانش حتی توی معذب ترین مکان ها و موقعیت ها نبود این در مورد کسی بود که برای لمسش جون میداد و طبیعتا میخواست تک تک اون لحظات بین بدن های خودش و جیمین یک راز بمونه

–باور کن اون لحظه منم به اندازه تو غافلگیر شدم فقط میخواستم فرار کنیم چون به نظر میرسید تهمین اون موقع واقعا قابلیت این رو داشت که منو بکشه.

جیمین چشماشو رو هم گذاشت و سرشو به صندلی تکیه داد

+بیخیال...بهرحال من خودم شروعش کردم.

آروم به سمت جیمین برگشت و نگاهش کرد و سعی کرد بود هیچ منظوری سوالش رو بپرسه

–پشیمونی؟.

جیمین چشماشو باز کرد و نگاهش رو جواب داد

+هرگز...

جواب جیمین حتی با وجود مکثی کوچیکی که داشت ، حتی با اینکه خیلی کوتاه بود برای در بر گرفتن تمام وجود جونگکوک به آرامش کافی بود جیمین واقعا نیاز نبود کاری بکنه یا ترفندی انجام بده تا جونگکوک آروم بشه احساسات جونگکوک برای جیمین دست نیافتنی نبودن لبخندی زد و ماشین رو نگه داشت جیمین با متوقف شدن ماشین به اطراف نگاهی کرد

+رسیدیم؟.

از ماشین پیاده شد

–تقریبا... فقط چند قدم باقی مونده ، باهام میای؟.

جیمین لبخند زد و کمربندش رو باز کرد و از ماشین پیاده شد

+البته...من آماده ام.

کنار جونگکوک ایستاد منتظر بهش نگاه کرد تا اونو به هر جا که میخواد ببره همونطور که به چشمای جیمین خیره بود دستش رو گرفت و انگشت هاشون رو توی هم گره زد

son of the DEVIL (فرزندان شیطان)Where stories live. Discover now