دژاووی دوست داشتنی{26}

76 15 8
                                    

تا به حال توی عمرش اینقدر به یک چیز خیره نمونده بود جوری که حتی چشماش راضی به پلک زدن هم نمیشدن منظره ی رو به روش انقدر خواستنی بود که حتی یک صدم ثانیه حروم کردن وقت برای پلک زدن هم براش بی انصافی بود و اون منظره ی خواستنی برای جونگکوک هیچ چیز جز جیمین نمیتونست باشه اون آروم خوابیده بود نفس هایی گرم میکشید چطور یهو اینطوری دل باخته بود؟! خودش هم خبر نداشت لبخندی بخاطر وصف حالش زد ، دلباخته... اون الان یه دلباخته ی عاشق محسوب میشد این عشق با احساسات گرم و سردش باعث میشد وجودش ترک برداره اما جونگکوک دیوانه وار دوستش داشت جیمین نفس عمیقی کشید و توی خواب به سمتش غلت خورد بعد از چند دقیقه جونگکوک مطمعن شد که جیمین نمیخواد از خواب بیدار بشه اما درست همون لحظه صدای آروم و خواب آلودش اونو غافلگیر کرد

+جونگکوک...

با ابرو های بالا رفته سرشو جلو برد و نگاهی دقیق تر به جیمین انداخت که چشماش هنوز بسته بود و انگار تو خواب داشت حرف میزد

–جیمین!!! منو صدا کردی؟.

جیمین توی خواب لبخند ملیحی زد همچنان چشماشو بسته نگه داشته بود

+فقط تویی که اینجوری تو خواب بهم زل میزنی...دیگه کی میتونه باشه.

لبخند دندون نمایی زد و تکیه ی سرشو از روی دستشو برداشت سرشو روی بالشت گذاشت تا صورتش  رو به روی جیمین قرار بگیره

–آره فقط منم ، هیچ کس دیگه ای نیست.

لبخند دندون نماش همینطور ادامه داشت تا اینکه چیزی به خاطر آورد صبحونه ی جیمین... میدونست اگه به وضعیت جسمی جیمین نرسه خودش هم چیزی نمیگه انگار این نگرانی رو فقط جونگکوک داشت خواست از جاش بلند بشه که جیمین با اخم کوچیکی ساق پاهاشو به ساق پاهای اون گره زد نگاهی به پاهاشو انداخت ، خنده اش گرفته بود

–چیکار داری میکنی؟.

جیمین همون طور که چشماش بسته بود جواب داد

+معلوم نیست! دارم تمام تلاشم رو میکنم که جایی نری.

–باور کن اگه موضوع چیزی به غیر صبحونه ی تو بود نیازی نبود منو نگه داری ، خودم همین جا میموندم.

جیمین با شنیدن این جمله به سختی صورتش رو از بالشت جدا کرد و سعی کرد یکی از چشماشو باز کنه با بد خلقی نگاهی به صورت جونگکوک انداخت که با وجود لبخندی که داشت کاملا جدی بود انگار واقعا بخاطر صبحونه داشت از تخت میرفت بیرون

+فاک تو واقعا جدی ای؟ صبحونه ی من؟ این چیزی که بخاطرش مثل ملخ از جات پریدی؟.

البته که این موضوع به قدری برای جونگکوک مهم بود که به قول جیمین مثل ملخ از جاش بپره مگه چقدر از اون شب و آسیب های به جا مونده اش گذشته بود اخمی کرد

son of the DEVIL (فرزندان شیطان)Where stories live. Discover now