تو تنهایی {10}

137 38 0
                                    

به محض کمرنگ شدن از توی دید بقیه و رسیدن به پایین صخره توی یه لحظه کناری فردی ظاهر شد که جیمین رو هل داده بود و نگاهش به پایین پرتگاه بود گردنش رو گرفت و غرید

–با دستای خودم خفت میکنم آشغال.

اونو به شدت روی تن سنگی صخره پرت کرد و بدون معطلی از پرتگاه پایین پرید توی چند ثانیه آب اطرافش رو در بر گرفت میتونست جسم بی جون جیمین رو که داشت توی اعماق سیاه دریا فرو میرفت ببینه حتی تقلا هم نمیکرد سریع سمتش شنا کرد یه دستش رو دور کمرش حلقه کرد و اونو به خودش فشار داد و به بالا شنا کرد تا روی سطح آب رسید چهره ی مضطرب بکهیون و تهیونگ رو بالای صخره دید آروم لب زد

–برید سمت ساحل.

بکهیون سرشو تکون داد و دست تهیونگ رو گرفت و با خودش به سمت ساحل برد جیمین رو توی بغلش بالا تر کشید و موهای توی صورتش رو کنار زد صدای ضربان ضعیف قلبش رو میشنید

–جیمین..جیمین صدامو میشنوی لعنت بهت چرا دستو پا نزدی چرا اینقدر زود تسلیم مرگ میشی...

اما جیمین جوابی نمیداد درست مثل همیشه ، میدونست حتی اگه جیمین الان به هوش هم بود جوابی بهش نمیداد آب تا زیر سینه اش بود پاهاش روی زمین بودن جیمین رو روی دستاشو گرفت و سریع به بیرون آب قدم برداشت از عصبانیت میلرزید همه دانشجو ها ایستاده بودن و داشتن بهشون نگاه میکردن به نگاه ها و غش و ضعف هایی که دخترا بخاطر هیکلش که الان خیس بود اهمیتی نداد کمتر کسایی بودن که اونو بخاطر نجات یه آدم تحسین میکردن به جیمین که بی جون روی دستاش افتاده بود نگاه میکرد لبش رنگ پریده بود و دیگه توی بغلش دستو پا نمیزد یا بهش فحش نمیداد که اونو بزاره زمین تهیونگ سمتش دوید و جیمین رو ازش گرفت و سریع روی شن ها گذاشت بینی جیمین رو گرفت و تمام نفسو تو ی ریه هاش دمید بکهیون کنار جونگکوک ایستاد و دستشو رو شونه اش گذاشت اما اون به بدن بی حرکت جیمین نگاه میکرد فکش میلرزید بی اختیار داد زد

–مگه تو آدم نیستی تهیونگ بیشتر بهش نفس بدهههه.

تهیونگ همونطور که به سینه ی جیمین فشار وارد میکرد با در موندگی جواب داد

+دارم سعیمو میکنم لعنتی.

بکهیون آروم زمزمه کرد و شونه اش رو فشار داد و اونو با خودش به طرف خلوت ساحل کشوند

+هیییشش اینقدر حرفای عجیب نزن.

همینطوریش متوجه اطرافش نبود که  با سرفه کردن جیمین کلا حواسش پرت اون شد تهیونگ سریع از روی جیمین کنار رفت و اون کمی سرشو بلند کرد و با صورتی جمع شده آب هایی که خورده بود رو بیرون ریخت و بی جون روی شن ها افتاد تهیونگ نفسشو به سختی بیرون داد و به جیمین کمک کرد تو جاش بشینه و پشتش رو مالش داد همه منتظر عکس العمل جونگکوک بودن کسی که بنظر میرسید خیلی عصبانی و شاکیه کسی براش مهم نبود چرا بیشتر منتظر دیدن پایان این ماجرا بودن جونگکوک پلکاشو رو هم فشار داد شاید از خودش شاکی بود که شبیه احمقا نگران و وحشت زده شده بود دلش میخواست مسبب این اتفاق رو تیکه پاره کنه و از هم بدره که باعث شده اینطور کنترل خودش رو از دست بده و وجه ای از خودش به نمایش بزاره که خیلی از شخصیت خودش دوره به جیمین خیره شد کسی که باعث شد برای اولین بار خودش رو نشناسه کسی که باعث شد برای اولین بار با خودش غریب باشه اما اون در حال حاضر شکستنی و آسیب پذیر تر از اوتی بود که جونگکوک حتی بخواد نزدیکش بشه

son of the DEVIL (فرزندان شیطان)Where stories live. Discover now