زندگیم {23}

110 30 4
                                    

خندید

-آره من خوبم همه چیز خوبه فقط ممکنه یه خورده دیر تر برگردم خونه ، تهمین من بیشتر نگران توام متوجه ای؟.

با صدای قدم های کسی سرشو بالا آورد و جونگکوک رو دید که داشت به سمتش میومد و سینه غذای توی دستش نشون میداد که قرار دوباره لجبازی هاشون رو سر تموم کردن غذا از سر بگیرن حداقلش اینکه هوسوک بخاطر کار های تعمیر خونه بیرون رفته بود و مجبور نبود سر و صدا هاشون رو تحمل کنه از دور اخم کرد و دستشو تو هوا تکون داد که سمتش نیاد اما جونگکوک هم با اخم جوابش رو داد و بهش اشاره کرد تا خودش رو جمع و جور کنه تا راحت تر غذاشون بخوره

-نه به کسی چیزی نگو خودم برگشتم برات توضیح میدم فقط ازت خواهش میکنم مراقب خودت باش من خیلی زود برمیگردم.

جونگکوک بی توجه به مکالمه ای که جیمین با تهمین داشت مچ دستش رو گرفت تا گوشی رو از گوشش فاصله بده چون از اونجایی که جیمین بار ها این مکالمه رو با برادرش از وقتی که بهوش اومده بود طی کرده بود الان غذا خوردن و به دست آوردن انرژی و سلامت کاملش برای جونگکوک توی الویت بود جیمین که میدونست زورش به جونگکوک نمیرسه با لجبازی سرش رو جلو میبرد تا گوشش همچنان به گوشی چسبیده باشه و همزمان با تهمین خداحافظی کرد چون میدونست دیگه بیشتر از این نمیتونه گوشی رو دم گوشش نگه داره جونگکوک بلاخره گوشی رو جدا و قطع کرد و گوشه دیگه کاناپه انداختش

+بسه دیگه.

جیمین به محض قطع شدن تماس شروع به غر زدن کرد

-تو بسه دیگه... من اینا رو نمیخوام قبلیا رو هم دارم بالا میارم چطوری یهو این همه غذا تو خونتون پیدا شد.

جونگکوک شروع به گرفتن لقمه ی غذا شد و همزمان به غر غر های جیمین با حوصله جواب داد

+سفارش دادم پاهاتو هم ببر زیر پتو هوا سرده.

درسته هوا سرد بود اون خونه قبل از اینکه اینطور داغون بشه هم سیستم گرمایی نداشت چون کسی توی خونه بهش نیاز نداشت حالا که دیوار هاش پر از سوراخ های بزرگ شده بود دیگه هیچ فرقی با یه خرابه ای که سرما توی گوشت و پوستش نفوذ کرده نداشت جیمین با اشاره ی جونگکوک به هوای سرد به بیرون نگاه کرد و نگرانی با سوز سرمای بیرون توی چشماش رفت و باعث شد چشماش بخاطر خشکی زیاد خیس بشن

-چرا برنمیگردن؟.

جونگکوک کاملا متوجه بود که جیمین داره در مورد کیا حرف میزنه بیشتر از هر کس دیگه ای هم از حال و روز اون دوتا با خبر بود نه که بخواد نسبت به اونا بی اهمیت باشه فقط چون کمی دلخور بود و میدونست حالشون هم خوبه و جایی برای نگرانی نیست صورتش اینطور نشون میداد که اون داره یه خرده در مورو بکهیون و تهیونگ بدجنسانه برخورد میکنه لقمه رو آماده کرد به سمت جیمین چرخید

+نگران اونا نباش دهنت رو باز کن.

اما جیمین هم توجه ای به خواسته ی جونگکوک نمیکرد مثل اینکه هیچ کدومشون نمیخواستن باهم راه بیان مچ دست جونگکوک رو که داشت به سمتش میومد گرفت و توی چشماش خیره شد فاصله ی صورت هاشون اونقدر نزدیک بود که جونگکوک زمزمه های آروم جیمین رو هم میشنید

son of the DEVIL (فرزندان شیطان)Where stories live. Discover now