Part14(I want to go Strip club..)

296 32 2
                                    

***tow day later***

"تهیونگ؟"

تهیونگ همون طور که داشت توی کامپیوتر بازی میکرد و حواسش به بازی بود گفت:

"جانم؟"

جونگ جلو رفتو گفت:

"قراره امشب با دوستم برم بیرون...اکیی باهاش دیگه؟"

تهیونگ سریع بازی رو استوپ کردو صندلیو به سمت کوک چرخوند.

"کدوم دوستت ددی؟...من میشناسمشون؟"

تهیونگ عمدا گفت ددی تا یه وقت جونگ‌کوک رو ناراحتو عصبانی نکنه.
جونگ‌کوک لبخندی زدو نچی کردو گفت:

"فکر نکنم کامل بشناسی...در حد یه دیدار بوده معمولا."

تهیونگ اوهومی کردو بعد پرسید:

"میگم کوکی!...اوم...اون آقا عه...دو.دوست دختر یا دوست پسر داره؟"

جونگ‌کوک با لذت به غیرتی شدن اون بچه که حالا رسما دوست پسرش بود خیره شدو با لبخند گفت:
"اره زیبای من...یه دوست دختر داره که یه هفته‌س باهاش آشنا شده."

تهیونگ سر تکون دادو دوباره گفت:

"کوکو؟"

جونگ کوک با لبخندی که دندوناشو به نمایش میزاشت گونه‌شو نوازش کردو از بالا بهش خیره شدو گفت:

"جانم سوییتی؟"

تهیونگ به چشماش نگاه کردو گفت:

"نمیشه تاتا هم باهات باشه؟"

جونگ کوک روی پنجه های پاش نشست و گفت:

"جایی که میخوام برم جای خوبی نیست بعدشم اگر خوبم بود تورو راه نمیدادن."

تهیونگ سریع چرایی گفتو به چشمای جونگ کوک خیره شد.

"چون بیبی...جایی که میخوام برم همش مشروبو آدمای مست توشن."

تهیونگ سریع گفت:

"میخوای بری بار؟"

جونگ‌کوک معذب گفت:

"یه جای بدتر."

تهیونگ با چشمای درشت گفت:

"استریپ کلاب؟"

جونگ کوک سرشو به نشونه ی آره تکون دادو گفت:

"نمیخواستم یواشکی برم چون میدونستم خیلی ناراحت میشی و صد البته که نه من از تو چیزیو قایم میکنم نه اگرم بدون این که بهت بگم میرفتم کاری نمیکردم."

تهیونگ بغض کردو گفت:

"کوکو...تاتا هم بیاد...تروخدااا...من میخوام فقط پیشت باشم...قول میدم هیچ کاری نکنم و با کسی حرف نزنم...فقط میخوام پیشت بمونم."

جونگ‌کوک که از چشمای اشکی ته قلبش پر شیرینی و همین طور قصه شده بود که اینجوری براش حرف میزد لباشو کوتاه بوسیدو گفت:

"زندگی...بغض نکن دیگه...اکیه...پاشو حاضر شو."

تهیونگ با چشمای درشت که هنوز اشکی بود گفت:

"واقعنی؟"

جونگ کوک خندیدو سر تکون داد که مساوی شد با پرش تهیونگ تو بغلش.

"عاشقتم کوکوووو."

و بعد پایین اومدو سریع تاپ زردش و شلوارکش که از همیشه بلند تر بود رو دراورد و روی زمین انداختو از توی کمد یه هودی مشکی و یه جین مام بگ پوشیدو گفت:

"تاتا حاضر شد."

جونگ‌کوک بلند خندیدو دستشو به نشونه ب بغل باز کرد.
تهیونگ توی بغلش پریدو روی لباش بوسه گذاشت.

"چرا میخوای باهام بیای وقتی قراره هیچ کاری نکنی؟"

تهیونگ با کمی خجالت گفت:

"خب...چون من همیشه شنیدم آدما تو مستی غیر قابل کنترل میشن...من میخوام مراقبت باشم."

جونگ کوک لبخندی زدو سر تهیونگ رو بوسید.
بلند شد و تهیونگ رو روی زمین گذاشت.
تهیونگ سریع گفت:

"کوکو؟"

جونگ کوک وایسادو گفت:

"جون دلم؟"

تهیونگ گفت:

"فقط چند ثانیه میشه صبر کنی؟"

جونگ کوک سر تکون دادو گفت:

"تو بگو یک ساعت من بخاطرت صبر میکنم."

تهیونگ بوسه ای روی مچ دست پسر قدبلند گذاشتو تیشرت و شلوارک قبلیش رو برداشتو داخل سبد لباسای کثیفش انداختو جلو آینه رفتو یه بالم لب آلبالویی زدو دوتا رینگ نقره ای که هم شکل بود رو برداشتو رینگ مشکی ای رو توی انگشت اشاره دست راستش انداخت و همراه دو رینگ نقره ایه تو دستش سمت جونگ کوک رفت.

"جونگ کوک...لطفا اینو دستت کن تا همه بدونن تو با منی."

تهیونگ حين گفتن 'این' رینگ رو جلوی کوک گرفت که جونگ کوک خنده ای کردو لبای ته رو بوسیدو گفت:

"شیرینی هرکی طرفمم بیاد میزنم تو دهنش نیازی نبود...ولی چشم."

رینگو از دستش گرفتو توی انگشت حلقه‌ش انداخت و همراه تهیونگ که اونم حلقه ی نقره ای رنگ رو دستش کرده بود سمت راه پله رفتنو باهم ازش پایین رفتن.

Unholy Love.♡kookv♡Where stories live. Discover now