"میای باهم فیلم ببینیم کوکی؟"
جونگکوک وقت نکرد جواب تهیونگ رو بده چرا که صدای بلندی به گوشش رسید.
"برید کنار ورلد واید هندسامتون اومده."
تهیونگ و جونگکوک اولش ترسیدن ولی بعد خندیدن و جونگکوک میون خنده هاش گفت:
"جینننن....ترسوندیموننننن."
جین خنده ای کردو گفت:
"حداقل قبلش بهتون خوش گذشته."
جونگکوک با شک پرسید:
"منظورت چیه هیونگ؟"
جین خندیدو شانه ای بالا انداختو گفت:
"والا من که خبر ندارم ولی یه پسری از بین شما دوتا بم پیام دادو گفت سکس توی میخواد."
جونگکوک خنده ی بلندی کردو تهیونگ قرمز شدو سرشو زیر بغل جونگکوک قایم کرد.
"یااااا...انقدر کیوت نباش تهیونگ."
جین با اعتراض گفت و تهیونگ بیشتر خودشو تو زیر بغل جونگکوک فشرد و کوک با لبخند سرشو نوازش کرد.
"جین هیونگ تو که میدونی پسر من خجالتیه."
جین خنده ای کردو سر تکون دادو گفت:
"میرم لباس عوض کنم،بچه ها راستی شام چی داریم؟"
جین گفتو منتظر به جونگکوک نگاه کرد.
"پیتزا سفارش دادم یه ربع پیش احتمالا چند دقیقه دیگه میرسه هیونگ."
جین لبخندی زدو سر تکون داد و سمت راه پله راه افتاد و وقتی بهش رسید ازش بالا رفت.
تهیونگ سرشو از بغل جونگکوک بیرون اوردو با لبای اویزون به کوک نگاه کرد."بغل."
جونگکوک بلند خنده ای کردو تهیونگ رو تو بغلش کشیدو صورتشو بوسه بارون کرد.
تهیونگ لبخندی زدو دستشو دور گردن جونگکوک کوک انداخت._______
Hello&welcome to my new readers!
❤️
YOU ARE READING
Unholy Love.♡kookv♡
Fanfictionپدر های جونگکوک،اون رو به یه مهدکودک میبرن و جونگکوک با یه پسر بچه مواجه میشه که گریه میکنه. "اون میتاد بعم دش بژنه" جونگکوک که هوش و آی کیوی بالایی داشت نقشه ای میریزه. بنا به دلایلی چند وقت بعد تهیونگ برادر ناتنیش میشه و هرچقدر بزرگتر میشن معلو...