جین خنده ای کردو گفت:
"به خونه نیاز داشتی خونه ی من هست."
تهیونگ که یکم داشت خوابش میگرفت گفت:
"خونه واسه چی؟ما میریم خونه ی خودمون هیونگ."
تهیونگ گفت و چشمای خودشو ماساژ داد.
"اگر آپا بفهمه منو میکشه."
جونگکوک با استرس گفت و لبشو گزید.
تهیونگ با چشمای خمار شدهش گفت:"کوکو؟اشتباه کردم؟"
جونگکوک جلو رفتو لباشو بوسیدو همون طور که صورتشو نوازش میکرد گفت:
"نه عزیزم بی احتیاطی خودم بود."
و برگشتو خطاب به جین گفت:
"میتونیم خونهت بمونیم؟"
جین با لبخند سری به نشونه ی باشه تکون داد.
جونگ کوک سریع گوشیش رو از جیبش بیرون اوردو به بکهیون زنگ زد.
بعد چند بوق صدای بکهیون توی گوشش پیچید."جانم پسرم؟"
جونگکوک با شنیدن صدای پدرش سریع و با هول گفت:
"بابا...منو ته اومدیم تولد یکی از دوستامون...میشه امشب پیشش بمونیم؟"
بکهیون کمی مکث کردو بعد یکم فکر کردن گفت:
"فقط اگر سال بالایی باشن مشروبم سرو میکنن، مشروب نخورین یا اگر مجبور شدی بخوری به تهیونگ نده...قطعا سریع مستو غیر قابل کنترل میشه چون بار اولشه و اصلا براش خوب نیست و همین طور مراقبش باشه."
جونگ کوک به تهیونگ که سرشو گذاشته بود رو دستاش و سرفه میکرد نگاه کردو پوکر گفت:
"حواسم هست آپا...ممنونم."
بکهیون اون طرف خط لبخندی زدو گفت:
"خواهش میکنم پسرم...مراقب خودت باش...کاری نداری؟"
"باشه ممنون...نه شما هم مراقب باشین."
"پس فعلا پسرم...بای."
"بای."
جونگکوک گوشیو قطع کردو داخل جیبش گذاشتو خطاب به تهیونگ همون طور که تکونش میداد گفت:
"کیوتی؟...کیوتی من؟"
تهیونگ سرشو بالا اورد و با دیدن جونگکوک لبخند شلو وِلی زد.
اومد بلند شه که جونگکوک سریع بلندش کردو روی زمین گذاشتش.
تهیونگ هرکاری میکرد به قد جونگ کوک نمیرسید که بخواد ببوستش برای همین با عصبانیت زیادی گفت:"بیا پایین تر دیگهههه."
و بعد با کیوت ترین حالت پاشو زمین کوبید.
جونگکوک سرشو پایین برد که ته لباشو به لباش قفل کردو مکی بهش زد.
ناله ای از حس شهوت و بدن داغ جونگکوک کردو دو طرف گردن کوک رو گرفت.
جونگکوک از سر راه کمی به کنار تر کشیدش تا اگر کسی خواست رد شه اذیت نشه.
تهیونگ از لباش جدا شد ولی هنوز کافی نبود براش."ددی...میخوام باهات تنها باشم...لطفا!؟"
و چشمای قرمزش رو کمی درشت کرد تا کیوت به نظر برسه بدون این که بدونه حتی نخواد هم کیوته.
جین تموم مدت با نیشخند نگاهشو میکرد و بعد با دیدن این صحنه و حرف اوهی گفتو و خطاب به جونگکوک گفت:"جدا این بچه مسته مست شده...تو که نمیخوای آسیب ببینه...ببرش خونم،منم دوست دخترم بیاد یکم میمونم بعدم میایم خونه."
جونگکوک سر تکون دادو سمت هیونگ مهربون ولی وحشیش رفتو گونه ی جین رو بوسید و کلیدی که هنوز از جیب جین بیرون نیومده بود رو قاپید.
تهیونگ با اخم گفت:"چرا اونو بوس کردی هااا؟"
و بدون هیچ آلارمی زد زیر گریه.
"منو چرا نبوسیدی؟"
با گریه گفت و بلند شد.
رفتو دست یه خانومو که با بیکینی داشت رد میشد رو گرفت.
تهیونگ بدون این که بهش نگاه کنه به کفشاش خیره شدو گفت:"اگر یه روز دوست پسرت یکی دیگه رو ببوسه چیکار میکنی؟"
چشمای جونگکوک به درشت ترین حالت خودش رسید ولی انقدر شوکه ی چند لحظه پیش بود خشکش زده بود.
زن با تعجب گفت:"خ.خب...شاید باهاش کات کنم...اگر از گونه باشه بعد یکم دعوا حل میشه ولی از لب بخشیدنی نیست."
"خب به نظرت لباش بخوره به پوس صورت یکی دیگه...این حرص دربیار نیست؟"
زن کمی فکر کردو با نفس عمیقی گفت:
"چرا خب...برای همون دعوا میکنم باهاش."
تهیونگ ممنونمی گفتو برگشت به جونگکوک که وایساده بود و با چهره ی متعجب نگاهش میکرد نگاه کرد.
"دیدی این خانمه چی گفت؟"
و تلو خوران سمت جین رفتو خودشو بالا کشیدو لباشو بوسید بدون این که متوجه باشه اون جینه و جونگکوک نیست.
جونگ کوک با چهره ی خشمگین بهش نگاه کردو اصلا نزاشت رو حساب این که مسته.
عصبی دستشو گرفتو به عقب کشیدش."میدونی داری چی کار میکنی؟"
با صورت قرمز از عصبانیت گفت.
تهیونگ با کشیده شدنش بخاطر نداشتن تعادل از پشت تو بغل جونگکوک افتاد."چیکار میکنم هیونگ؟"
جونگ کوک تهیونگ رو بلند کردو بیرون دویید.
وقتی به خیابون رسید با دیدن اولین تاکسی سوارش شدو همون اول پول رو حساب کرد.
قشنگ عصبی شده بود و کافی بود یه شوک دیگه مثل کبریت بهش بخوره تا گر بگیره و بعد فوران کنه.
تهیونگ کمی فکر کرد و با هوشیاری کمیش حرکات خودشو تحلیل کردو بعد چند لحظه با درک این که چیکار کرده چشماش کمی درشت شد.
YOU ARE READING
Unholy Love.♡kookv♡
Fanfictionپدر های جونگکوک،اون رو به یه مهدکودک میبرن و جونگکوک با یه پسر بچه مواجه میشه که گریه میکنه. "اون میتاد بعم دش بژنه" جونگکوک که هوش و آی کیوی بالایی داشت نقشه ای میریزه. بنا به دلایلی چند وقت بعد تهیونگ برادر ناتنیش میشه و هرچقدر بزرگتر میشن معلو...