23(I really sorry...Sorry because I didn't listened to you!)

236 24 0
                                    

"هرچی که بود گند زدی به حال خوبی که باهات داشتم."

جونگ کوک کم اورد.
شایدم تهیونگ راست میگفت و میشد یه کاریش کرد.

"خب ببخشید...خوبه؟"

تهیونگ بی توجه علاوه بر لمس عضوش نیپلاشم لمس کرد.
ناله هاشو اروم تر و زمزمه وار تر کرد فقط بعضی ناله هاش از دستش در میرفت.
جونگ کوک با همون ناله های کمش هم قابلیت ارضا شدن رو داشت ولی بخاطر رینگ نمیتونست.
لبشو گزیدو سعی کرد هیچی نگه تا این نمایش مسخره زودتر تموم شه.
تهیونگ ناخواسته ناله‌شو جیغ زد و روی بدن خودش و زیر گلوش کام شد.
خسته دست از هندجاب برداشتو آب رو باز کرد و شروع کرد حمام کردن.
جونگ کوک سعی کرد کمی بخوابه تا دردشو فراموش کنه،تهیونگ قطعا نمیذاشت ارضا شه.
تهیونگ شروع کرد حمام کردن و بعد از حدودا نیم ساعت از داخل وان بیرون اومد و از کمدی که گوشیش روش قرار داشت یه حوله ی تن پوش بیرون کشیدو پوشیدش و گوشیو برداشت و با دیدن خواب بودن جونگ کوک ناخواسته لبخندی به صورت معصومش که معلوم بود درد داره چون اخم داشت زدو ویدیو کال و ضبط رو قطع کرد.
به سمت راه پله رفتو وارد اتاق جین شدو داخل کشویی که بدون این که متوجه‌ش بوده باشه باز گذاشته بود دنبال کلید گشت.
با پیدا کردنش لبخندی زدو برش داشتو کشو رو بست و از اتاق بیرون رفتو درو بست.
وارد اتاقی که میدونست جونگ کوک داخلشه شد و سمت جونگ کوک رفت.
دستاشو اروم باز کرد و پایین اورد و رینگ هم بیرون کشید که جونگ کوک کمی کمرش رو قوص داد و هومی کشید.
تهیونگ از کارش پشیمون شده بود،خیلیم پشیمون شده بود.
لباشو اروم روی لبای جونگ کوک گذاشتو گفت:

"نمیدونم بیداری یا خواب...و همین طور با این گندی که بخاطر کمو بیش مست بودنم زدم باید بهت بگم هیونگ یا مثل قبل صدات کنم...اگر بیداری فقط میخوام بدونی واقعا متاسفم...ببخشید که به حرفت گوش ندادمو شب خوبتو خراب کردم."

اومد برگرده و بره که از پشت کشیده شد و با هینی روی تخت افتاد.
سرشو برگردوند و به جونگ کوک نگاه کرد.
جونگ کوک لباشو بوسیدو گفت:

"من فقط نمیخوام بزرگ شدی لعنت بهم بفرستی...چهارده سال سن کمیه تهیونگ من!...اگر باهم رابطه برقرار میکردیم و بعده ها که عاشق یکی دیگه شدی منو لعنت میکردی که چرا بکارتت رو توی فقط چهارده سالگی گرفتم."

تهیونگ کامل برگشت سمتشو گفت:

"من از این که عاشق کسی جز تو نمیشم مطمئنم جونگ کوک...خیلیا هستن که توی سیزده سالگی رابطه برقرار میکنن و بعد از هم جدا میشن...برام مهم نیست که چی قراره پیش بیاد...مگه اونایی که باهم ازدواج میکنن یکی خوشگل تر از همسرشون بیاد جلوشون باید بهش خیانت کنن؟...خب من مطمئنم از تو خسته نمیشم چون خیلیا بودن که تو مدرسه کاپل بودن و خیلی ها هم به من پیشنهاد دادن ولی من هم به خودم اجازه ندادم بهت خیانت کنم هم دلم نخواست."

جونگ کوک لباشو گذاشت رو لبای تهیونگو یه بوسه ی خیس رو شروع کردن.
کوک به بوسه خاتمه دادو گفت:

"عشق من؟"

تهیونگ که تو فاز لوس شدن بود هومی کشیدو زیر گلوی جونگ کوک رو بوسید.

"امشب باید اینجا بخوابیم...یه ساعت دیگه هم باید شام بخوریم...چی میخوری؟"

تهیونگ پاشو لای پاهای جونگ کوک بردو گفت:

"نظرت چیه شکم تورو با تن من سیر کنیم؟"

جونگ کوک قهقه ای زدو لبای تهیونگ رو گاز گرفت.

***
They love each other!

Unholy Love.♡kookv♡Where stories live. Discover now