Chapter 3

233 54 0
                                    


"چطوره فقط نگام کنی و لذت ببری رئیس پارک؟"

بکهیون با اعتماد به نفس گفت و بلاخره کراواتشو از دور گردنش بیرون آورد.

دستش به آرومی سمت اولین دکمه ی پیراهنش رفت و شروع به باز کردنش کرد، انگار میخواست یه نمایش عالی از خودش نشون بده.

چانیول بدون حرف در حال تماشا بود، به اون‌ پسر اعتماد نداشت و راستش هیچ ایده ای هم نداشت که میخواست چیکار کنه اما به دلیلی که نمیدونست دلش نمیخواست جلوی اون پسر خودشو ضعیف نشون بده و ازش فرار کنه. خودش شروع کرده بود و فرار کردن نهایت ترسو بودنشو نشون میداد.

"دستکش باید دستم باشه، این جزء قوانینه درسته؟"

لبخند کجی که روی چهره اش خودنمایی میکرد باعث میشد چانیول بیشتر از قبل نسبت به کاری که میخواست انجام بده مشتاق بشه، اینکه اون پسر زیادی به خودش مطمئنه ترغیبش میکرد این بازی رو ادامه بده.

"این پسر واقعا میخواد منو دست بندازه؟" با خودش گفت و به بالاتنه ی پسر که حالا با در آوردن پیراهنش لخت بود نگاه کرد.

بدنش درست مثل یه کاغذ سفید رنگ با طراحی های زیبا و بی نقص بود و حتی اگه تلاش میکرد نمیتونست زیبایی اون بدنو نادیده بگیره. هرچند ذهنش از سمتی بهش هشدار میداد همینجا تمومش کنه اما از سمت دیگه شدیدا کنجکاو ادامه ی این نمایش بود.

همونطور که تتوهاشو زیر نظر میگرفت یادش اومد همیشه میگفتن تتوها داستان خاص خودشونو دارن و چانیول فقط با نگاه کردن به تتوی زیر چشم اون پسر میتونست حدس بزنه یه بخش مهمی از زندگیش پشتش مخفی شده.

"گفتی دلیل میخوای برای اخراج نکردنم. اگه کاری کنم تحریک بشی، دیگه اخراجم نمیکنی. چطوره؟"

پیشنهاد یهوییش نظر چانیول رو جلب کرد، مستقیم به چشم های بکهیون زل زد و تکخندی زد. اون پسر با خودش چه فکری میکرد؟ فکر میکرد کنترل کردن چانیول انقدر راحته؟

"انگار زیادی اعتماد به نفس داری."

بکهیون همونطور که دستشو سمت کمربند شلوارش میبرد جواب داد:"من از خودم مطمئنم."

کمربندشو روی زمین انداخت و دوباره چشم هاشو سمت چانیول چرخوند: "قبول میکنی رئیس؟"

با اینکه چانیول نمیتونست ‌منکر زیبایی بدنش بشه اما مطمئن بود که دیدن دوباره ی بدن کاملا برهنه ی اون پسر چیزی نیست که واقعا بهش تمایل داشته باشه، همین الانش دیدن بالا تنه اش کم کم داشت باعث لرزش بدنش میشد اما این خیلی واضح بود که بکهیون اونو به چالش کشیده، شک نداشت و چانیول هیچوقت به چالش ها نه نمیگفت.

"بذار تلاشت رو ببینم بعد نتیجه میگیرم."

با شجاعتی که نمیدونست از کجا شکل گرفته گفت و باعث شد بکهیون لب هاش رو با زبونش خیس کنه، یه سیگنال از شروع نمایش.

Black AngelWhere stories live. Discover now