Black Angel

Chapter 21

"پارک جونگسو." زیر لب گفت و تمام تلاشش رو کرد تا گوشی از دست های لرزونش پایین نیفته.

حواس جانسون بهش برگشت، با شنیدن حرفش بلافاصله ایستاد و با اینکه چندبار تپق زد اما خودش رو بهش رسوند و موبایلش رو گرفت. تماس رو قبول کرد و روی اسپیکر گذاشت. جونگسو به محض وصل شدن تماس با صدای بلند شروع صحبت کرد.

"بگو الان کجایی؟"

جانسون نگاهی به چانیول انداخت، مشخص بود شرایط جواب دادن نداشت.

"رئیس پارک من جانسون هستم. با چانیول خونه هستیم."

"خودش کدوم قبرستونیه؟"جونگسو جواب داد و از صداش مشخص بود عصبانیه.

چانیول نگاهی به خون روی زمین انداخت. هنوزم اون صحنه ناخوداگاه حالش رو بد میکرد. زبونش رو به دندون گرفت تا با درد حواس خودش رو پرت کنه. چشم هاشو بست، چندبار نفس عمیق کشید و سعی کرد به هرچیزی جز خون فکر کنه.

"به چیزای خوب فکر کن." زیر لب گفت، دستاشو به کمرش زد و دوباره نفس عمیق کشید. هربار فکری از گذشته جلوی چشمش میومد سعی میکرد ذهنشو منحرف کنه و داشت موفق میشد‌.

خاطرات بد هنوزم تو ذهنش بودن اما نه مثل قبل، الان انقدری محو بودن که دیگه تاثیری تو حالش نداشتن و به مرور همه چیز براش رنگ دیگه ای می گرفت. قرمز نبود، حتی سفیدم نبود. سیاهی مطلقی بود که بیشترین آرامشو بهش میداد.

"اون، خب زیاد حالش خوب نیست."

"منو احمق فرض نکن میدونم اونجا پیشته گوشی رو بده بهش باید همین الان باهاش صحبت کنم."

جانسون آهی کشید. نمیخواست اجازه بده چانیول با حالی که داره تحت فشار قرار بگیره اما پافشاری جونگسو چاره ای براش نمیذاشت.

"خیلی خب الان کنارمه میتونین باهاش حرف بزنین داره گوش میده."

اگه شرایط دیگه ای بود جونگسو به هیچ وجه همچین مکالمه ای رو قبول نمیکرد اما مشخص بود زیادی عجله داشت بخاطر همین با خشم و فریاد شروع به صحبت کرد.

"مارک لعنتی همین الان باهام تماس گرفت و میدونی بهم چی گفت؟ بهم گفت چانیول خودشو درگیر یکی از اعضای دارک سینتز کرده."

"اینطور نیست رئیس..."

"خفه شو جانسون اگه اینطور نیست پس ثابتش کنین. همین الان یه جلسه ی فوری گذاشتیم. چانیول باید بیاد اینجا و تمام جزئیات رو برامون توضیح بده."

چانیول نفسش رو با خشم بیرون داد و با عصبانیت گوشی رو از دست جانسون گرفت.

"همین الان میام."

تماس رو قطع کرد و کلافه دستی تو موهاش کشید. جانسون از کارش جا خورده بود و با تعجب نگاهش میکرد.