Chapter 34

142 31 0
                                    

"اینجارو یادته؟"

بکهیون جلوی در اتاقی که روش عدد صد حک شده بود ایستاد و به چانیول نگاه کرد. چانیول اما همچنان بی حرف نگاهش میکرد، انگار باورش نمیشد پیداش کرده.

"اونجوری نگام نکن."بکهیون دستش رو رها کرد.

چانیول نفس عمیقی کشید: "نمیتونی بفهمی چه حالی داشتم."

بکهیون مکث کرد. چانیول و اون تو مدت کوتاهی بهم پناه آورده بودن و این وابستگی میترسوندش.

"اشتباه میکنی، میفهممت." بکهیون لبخند محوی زد و به سمت در چرخید و بعد از باز کردنش داخل شد. چانیول بدون مکث دنبالش رفت.

بلافاصله بعد از اینکه در پشت سرشون بسته شد چانیول که بیشتر از اون نمیتونست خودشو کنترل کنه پسر کوچیکترو به در چسبوند و لبش رو روی لبش کوبید.

اولش آروم بود انگار تردید داشت که بکهیون بوسه اش رو قبول میکنه یا نه اما کمی بعد با حرص میبوسیدش. زبونش رو داخل دهنش میچرخوند و طعم همه جای دهنش رو میچشید. انگار چندین وقت بود گرسنه بود و بکهیون مثل یه وعده ی خوش طعم جلوش بود.

"دوستت دارم بک." بین بوسه هاش زیر لب گفت و قلب بکهیون با شنیدنش با شوق زیادی شروع به تپیدن کرد.

چانیول قصد عقب کشیدن نداشت اما وقتی نفس های بکهیون به شمارش افتاد تسلیم شد و بلاخره عقب کشید.

بکهیون پیشونیشو به سینه اش چسبوند."دوستت دارم." نفهمید چرا و چطور بغض کرده بود که درست با گفتن اون جمله اولین قطره ی اشکش پایین چکید.

"انگار منم دوستت دارم یول." حداقل خوشحال بود که بلاخره میتونست این جمله رو به زبون بیاره.

چانیول بوسه ای به موهاش زد و دست هاشو دورش حلقه کرد، این دومین بار بود که بکهیون جلوش میشکست.

"حس خوبیه که میدونم یه نفر دنبالم بود."

نفس عمیقی کشید، روی پاش خودشو بالا کشید و بوسه ای زیر گلوی چانیول زد.

"ترسیدم حالا که دارم طعم داشتن یه آدم مهم تو زندگیمو میچشم از دستت بدم."

چانیول هیچی نمیگفت و فقط با محکم کردن اغوشش بهش اطمینان میداد که بهش گوش میده و اهمیت میده.

"به خودم میگفتم باید قوی باشم تا کمک کنم توام قوی باشی اما حتی وقتی تظاهر میکردم محکمم بازم همه چیز-"

حرفش با قرار گرفتن لب های چانیول رو لب هاش ناتموم موند. چشم هاشو بست و اجازه داد چانیول به روش خودش آرومش کنه. اونقدر آروم میبوسیدش که حس میکرد سبک شده و رو ابرا راه میره. پسر بزرگتر کمی عقب کشید و نگاهی به صورتش انداخت.

"نیازی به تظاهر نیست، فقط کافیه خودت خوب باشی."

بکهیون سرشو تکون داد و نفس عمیقی کشید، چانیول رو که داشت بهتر بود.

Black AngelWhere stories live. Discover now