24

20.4K 1.9K 533
                                    

نميدونست چند دقيقه يا چند ساعت اونجوري تو بغل همديگه دراز كشيده بودن.

انقدر احساس خستگي ميكرد كه حتي نا نداشت صدايي از خودش توليد كنه.

حقيقتا تهيونگي كه يه پاشو روي كمرش انداخته بود و دستشو زير سر جونگكوك گذاشته بود حسابي روش سنگين بود.

ولي همينكه بدن برهنه اشو كنار خودش داشت و صورت خواب الوشو كه كنارش ، در حالي كه سرشو تو گردن جونگكوك مخفي كرده بود و با هر بار تنفس پوست گردنشو غلغلك ميداد ، قرار گرفته بود ، باعث ميشد نخواد تكون بخوره.

هنوز باورش نميشد كه تجربه اش كرد.

بلخره تمام كمال براي اون پسر شده بود و اين هنوز از باور خودش خارج بود.

با به ياد اوردن چند ساعت قبل و عشق بازي شيرينشون ، لبخندي گوشه لبش جا خشك كرد.

قلبش هنوز هم اروم نگرفته بود و بدتر، با هر بار به ياد اوردن اون صحنه و چهره جذاب و ناله هاي مردونه تهيونگ محكم تر از قبل ميتپيد.

دستشو با احتياط لاي موهاي قهوه ايي مردش بردو بعد سرشو براي يه بوسه سطحي رو پيشونيش جلو برد ، اما وقتي متوجه تكون كوچيك تهيونگ شد ، سريع چشماشو رو هم گذاشتو وانمود كرد خوابه.

پسر بزرگتر بعد از خميازه ايي كه كشيد با لبخند به صورت زيباي پسر تو بغلش نگاه كرد.

با حركت دستاش لاي موهاش بيدار شده بودو حالا ميدونست اينا همش نقشه كوچولوشه تا ببينه تهيونگ وقتي خوابه باهاش چيكار ميكنه.

با دقت دستشو از زير سرش بيرون كشيد و بعد از بوسه كوچيكي كه كنار لبهاي نيمه باز جونگكوك كاشت با صداي دورگه و كلفتش اروم زمزمه كرد.

"ميدونم بيداري بيبي بوي.."

جونگكوك غر زد و آروم چشماشو باز كرد.

به پوزخند كمرنگ تهيونگ خيره شد و وقتي اون پسر ابروشو بالا انداخت ، با شيطنت ضربه ايي به شونه برهنش زد.

تهيونگ با خنده بوسه ي كوتاهي وسط دوتا سينه جونگكوك كاشت و با احتياط ، از كنارش بلند شدو ايستاد.

"پاشو بريم يه دوش بگيريم..بايد برسونمت خونه.."

تهيونگ گفت و همونجوري كه شلوار شورتشو از رو زمين بر ميداشت نيم نگاهي به جونگكوكي كه هنوز همونجوري دراز كشيده بود انداخت.

"پاشو ديگه.."

يه بار ديگه تكرار كرد و جونگكوك با گفتن 'اوم اوم' و تكون دادن سرش به چپو راست مخالفت خودشو اعلام كرد.

HEAVEN (+18)Where stories live. Discover now