25

17.5K 1.9K 728
                                    

"من مادر جونگكوكم..جئون جونگكوك.."

قلب جيمين به سرعت شروع به تپيدن كرد و

بدنش گر گرفت.

فكر اينكه اتفاقي براي جونگكوك افتاده باشه اولين چيزي بود كه از ذهنش خطور كرد ولي بعد با فكر اينكه مادرش خبر قرار اونو با يه پسر خلاف كار شرو شيطون فهميده باشه ، دومين ايده ايي بود كه داشت.

"فاك.."

زير لب گفت و وقتي ابرو هاي تو هم مادر جونگكوك رو ديد ، عصبي خنديد و براي ماست مالي كردن كلمه زشتي كه استفاده كرد تند تند صحبت كرد

"بفر..بفرماييد داخل.."

پله ها رو زودتر از خانوم جئون طي كرد و به در ورودي رسيد.

با عجله كيف و كتشو تو اتاقش پرت كرد و دوباره پيش مادر دوستش كه خيلي معذب گوشه در ايستاده بود برگشت.

"خواهش ميكنم بشينين..عام..من بلدم چايي دم كنم..چند لحظه.."

با استرس گفت و تا وقتي كه مادر جونگكوك رو يكي از مبل ها نشينه ، تو اشپزخونه نرفت.

"فاك جونگكوك چيكار كردي.."

زير لب گفت همونجور كه با پيمونه چايي رو توي قوري ميريخت چند بار به جونگكوك زنگ زد ، اما جوابي نبود.

عصبي دستشو لاي موهاش كشيد و بعد از ريختن آب جوش تو قوري ، دوباره سمت هال برگشت و رو به روي مادر جونگكوك نشست.

"عامم..خب..خانوم جئو-.."

"لطفا مين يانگ صدام كن..يا خاله..."

مادر جونگكوك گفت و جيمين با لبخند سر تكون داد.

سعي كرد طبيعي رفتار كنه تا مين يانگ بهش شك نكنه ، به هر حال اگه اون زن به رابطه جونگكوك و تهيونگ شك كرده بود ، معذب بودن بيش از اندازه اش ، همه چيو لو ميداد .

"چي شمارو به اينجا كشوند خاله؟"

مين يانگ بعد از نفس عميقي شروع به صحبت كرد.

"اخيرا..راجب جونگكوك نگرانم..اون دوست ديگه ايي غير از تو داره؟"

جيمين سريع لبهاشو تو دهنش جمع كرد و كمي فكر كرد.

تا حالا اسم هيچ پسري جز تيهونگ از بين لبهاي اون پسر خارج نشده بود.

پس معلومه كه اون زياد دوستي نداره.

HEAVEN (+18)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt