35

15.2K 1.6K 1.6K
                                    



اولش فكر كرد داره اشتباه ميبينه ولي وقتي مين يانگ قدمي جلوتر اومد و با اخمي كه رفته رفته پر رنگ تر ميشد و به چشمهاي ترسيده اش نگاه كرد ، فهميد اوني كه اشتباه ميكنه خودشه.

دستاش به سرعت يخ كردو قلبش تند شروع به تپيدن كرد ، براي ثانيه ايي احساس كرد داره روي زمين سقوط ميكنه ولي وقتي دستهاي گرم كسيو كه دور كمرش حلقه شده بودن رو حس كرد ، تازه يادش اومد اونجا تنها نيست.

تازه يادش اومد مادرش اونو حين بوسه ديده.

چشماش به سرعت خيس شدن و دهنش از اضطراب زياد خشك شد.

دهنش چند بار براي به زبون اوردن كلمه ايي بازو بسته كرد و صدايي ازش در نيومد.

چشماشو براي چند ثانيه بست و بعد از نفس عميقي كه كشيد اروم لب زد

"مامان.."

انقدر اروم گفت كه حتي تهيونگ به زور صداشو شنيد.

هنوز براي ديدن مامان جونگكوك اماده نبود و ميدونست وقتش نيست ، نه دقيقا زماني كه يذره مسته.

ميخواست يه روز با گل براي شام خونشون دعوت بشه وقتي تموم بدهكارياش تموم شد و اون موقع بتونه خودشو يه دوست پسر كه عاشق پسر اين زن شده معرفي كنه.

ولي ميدونست طبق معمول هميشه ، گند زده.

جو سنگيني بين اون سه تا بود.

كسي حرف نميزد و تنها صدايي كه شنيده ميشد ، صداي نفس هاي سنگين جونگكوك و موتوري بود كه چند كوچه اونطرف تر درحال حركت بود.

مين يانگ پوزخندي زد و با دست هاي گره شده قدمي نزديك تر برداشت.

به سرتا پاي پسري كه با گستاخي دستاشو دور كمرش بچه اش حلقه كرده بود با دقت خيره شد و بعد نگاهي به جونگكوك انداخت.

لبخندش رفته رفته كمرنگ شد و جاش قطره هاي اشك تو چشماش جمع شد.

قلبش با ديدن اشك هاي مادرش كه اروم روي گونه هاي قرمزش سر ميخوردن ، تيكه تيكه شد.

قطره اشك بلافاصله چشم هاي كشيده خودش رو هم پر كردن.

قدمي جلوتر برداشت تا هم به مادرش نزديك تر شه تا هم كمي از تهيونگي كه اونجوري محكم بغلش كرده بود فاصله بگيره

"ميتو...ميتونم توضيح بدم.."

صداش كمي تحليل رفت و لكنت زبونش نشون داد كه چقدر تو اون لحظه در مونده به نظر ميرسه.

HEAVEN (+18)Where stories live. Discover now