26

16.8K 1.8K 590
                                    











"نگران بنظر مياي!"

يونگي رو به جيمين كه سخت مشغول جويدن گوشت كنار ناخنش بود گفت.

جيمين بدون اينكه نگاهي به دوس پسرش بندازه جوابشو داد.

"هستم..در مورد جونگكوكه.."

يونگي با جديت لبشو ليس زد و بر گشت تا بهتر بتونه به جيمين نگاه كرد.

"چرا؟ جاش امنه..پيش دوست پسرشه.."

"تو از كجا ميدوني؟"

"وقتي بهش اسمس ميداد من پيش ته بودم.."

جيمين نفس عميقي كشيد و ادامه داد.

"موضوع يه چيز ديگس.."

"حامله اس؟"

شوخي كرد تا مود دوست پسر اخمالوشو كه مدام پاهاشو با يه ريتم عذاب اوري به زمين ميكوبوندو پوست لب و نىدستاشو ميجويد عوض كنه.

"يا مين يونگي.."

جيمين با اعتراض گفت و با كوسن كناريش به دوست پسرش كه اروم ميخنديد كوبوند.

وقتي فهميد شوخي هاي بيمزه اش نميتونه مود اون پسرو عوض كنه ، با دستهاي سردش ، دستاي كوچيكو گرم اون پسرو گرفت و پشت هر دوشون رو بوسه كوچيكي زد تا حتي شده براي چند ثانيه حواسشو پرت كنه.

"بهم بگو چيشد؟"

جيمين بعد از نفس عميقي كه كشيدو لذت بردن از تفاوت سايز بيش از اندازه دستاشون كه تو هم گره خورده بود ، بلخره تصميم گرفت اتفاقي كه امروز افتاد رو بگه.

"احساس ميكنم مامان جونگكوك يه چيزايي راجب رابطه اش با ته فهميده.."

"خب اين كجاش بده؟"

جيمين با عصبانيت دستاشو از دستاي يونگي بيرون كشيد و كمي تو جاش جا به جا شد.

"يونگ..همه ماماناشون مثل مامان من اوپن مايند نيستن..بعدشم..من حتي نميدونم اگه مامان خودم بفهمه با يه پسر قرار ميزارم چه عكس العملي نشون بده..و مامان جونگكوك..اون خيلي بهش سخت ميگيره.."

يونگي كلافه آهي كشيد.

حق ميداد ولي استرس بيش از اندازه اون پسر رو نميفهميد.

شايد اگه اونم كمي براي خانواده اش اهميت داشت ، نميزاشتن با يه پسر قرار بزاره.

HEAVEN (+18)Where stories live. Discover now