Play List: EveryTime I cry/ Eva Max
من رویایی دیدم که داشتم توش خیلی آروم غرق میشدم.
توی تمام افکار بهم ریختم دست و پا میزدم.
میگن که هیچوقت به زندگیم توجه نکردم،
اما من هربار که گریه میکنم، یکم قویتر میشم.
قویتر، میدونم، میدونم،
فرشته قبلا شیطانِ روی شونهام بوده.
ولی دیگه نه، اون دیگه شیطان نیست.
وقتی صداها بلند میشن، وقتی شرایط بد میشه من همه چیز رو کنترل میکنم.
وقتی اشکهام شروع به افتادن میکنن، همشونو کنترل میکنم.
و میدونم که آینده بهتره، چون هر بار که گریه میکنم
یکم قویتر میشم._________________________
دست هری رو گرفته بود و فشارش میداد. امروز روز دادگاه سوم بود و حالا اونها روی صندلیها نشسته بودن و به مردی نگاه میکردن که توی جایگاه شهود ایستاده بود.
قاضی: خودتون رو معرفی کنید.
مرد با صدای آرومی گفت: آستین وود هستم، 27 سالمه.
قاضی: شما به جرم ورود غیرقانونی به منزل شخصی آقای تاملینسون و حمل کوکائین و اقدام به جاگذاری اون در مکان نامبرده بازداشت شدین، تایید میکنید؟
مرد: تایید میکنم.
قاضی: انگیزه شما برای اینکار چی بود؟
مرد سکوت کرد و زیر چشمی به کالدرها که با خشم بهش خیره شده بودن نگاه کرد و مردد شد تا حرف بزنه.
قاضی تکرار کرد: انگیزه شما برای اینکار چی بود؟
مرد آب دهنش رو قورت داد و گفت: قرار بود به اندازه کوکائینی که توی خونه اون پسر میذارم به خودم هم مواد بدن.
قاضی: به دستور چه کسی اینکارو کردی؟
مرد: من... من...
قاضی: آروم باشید آقای وود شما در محضر دادگاه هستین و کسی قرار نیست بهتون آسیب بزنه و با گفتن حقیقت میتونید از جرمهاتون کم کنید.
مرد با حالتی شبیه به گریه گفت: من به اون مواد نیاز داشتم قربان. من نمیدونستم چرا میخوان اون کارو بکنن. فکر میکردم اون یه مشتری ساده است.
قاضی: به خونه همه مشتریهات غیرمجاز وارد میشی؟ وقت دادگاه رو نگیر و بگو به دستور کی اون کار رو انجام دادی؟
النور از جاش بلند شد و گفت: قربان باید چیزی رو بگم.
قاضی: خانم کالدر لطفاً تا پایان حرف شاهد ساکت باشید در غیر این صورت مجبور به اخراج شما از دادگاه میشم.
النور سرجاش نشست و دندونهاشو به هم سایید، اون میخواست قبل از اینکه غرورش شکسته بشه ماجرا رو جمع کنه اما این کار با حرف قاضی غیرممکن شد.
![](https://img.wattpad.com/cover/174093716-288-k566337.jpg)
YOU ARE READING
Eyes[L.S] (Completed)
Fanfictionچشمها. مال تو مثل قلبت بودند و نور از اونها میریخت! و مال من فقط چشم بودن؛ فقط چشم... Completed UNEdited