23

836 147 114
                                    

Play list: Stay with me/ Sam Smith

باید به این چیزی که بین ماست؛
اعتماد کنم؟
به این غنچه‌هایی که دارن به گل تبدیل میشن،
اعتمادی هست؟
دستی نیست که اون رو بچینه؟
اگه خشک بشه چی؟
رهاش می‌کنی؟
یا گلدونِ جدیدی براش پیدا می‌کنی؟
بهم بگو تو برای ما چیکار می‌کنی؟
بهم بگو...
______________________________

هری: میشه ببوسمت؟

لویی: میشه.

هری نوک آرومی به لب‌هاش زد و سریع ازش جدا شد و گفت: الان چی؟

لب‌های لویی به خنده کش اومد و گفت: الان هم میشه...

هری حرکت چند لحظه پیشش رو تکرار کرد و دوباره از لویی جدا شد و با شیفتگی خندید و گفت: الان چی الانم میشه؟؟

لویی خندید و گفت: الان نمیشه!

لب‌های هری آویزون شد و لویی روی نوک پاش بلند شد و گفت: نمیشه چون الان من باید ببوسمت...
و روی لب‌های هری بوسه سریع اما محکمی گذاشت و خنده هری روی لب‌هاش رو حس کرد.

از صبح که از خونه زده بودن بیرون وضعیت همین بود انقدر تو خیابون دیوونه بازی در آورده بودن که توجه‌ها بهشون جلب شده بود ولی درواقع برای هیچ کدومشون مهم نبود و دوست داشتن از تک تک لحظات کنار هم بودن‌شون لذت ببرن...

لویی لحظه‌ای دست هری رو ول نمی‌کرد و هری کی بود که بخواد اعتراض کنه؟

بالاخره خسته شد و روی صندلی توی پارک نشست و هری رو به طرف خودش کشید و هری بدون مقاومت نشست و لویی رو به آغوش خودش کشید و سرش رو توی موهای لویی فرو کرد و نفس‌های عمیقی کشید که گردن لویی رو قلقلک می‌داد!

هری: می‌دونی اینجا بخش موردعلاقمه؟ میشه اینجا زندگی کنم؟ میشه اینجا بمیرم؟

لویی خودش رو بیشتر تو بغل هری جا داد و گردنش رو کج کرد که فضای بیشتری به هری بده و گفت: من باید مورد علاقه‌ات باشم استایلز نه گردنم...

هری: نه تو موردعلاقم نیستی لویی؛ تو موردعلاقه ترینمی.

لویی گردنش رو بیشتر خم کرد و با بوسه‌ای روی چونه هری جواب حرفش رو داد!

لویی: هری؟

هری: جانم؟

لویی: تو الان باید می‌گفتی بله تا من چندبار صدات کنم؛ خرابش کردی...

لویی با صدایی که پر از شیفتگی بود اما می‌خواست خودش رو عصبانی جلوه بده گفت...

هری: آدم که به جانش نمیگه بله میگه؟؟؟

قلب لویی تو سینه‌اش پرواز می‌کرد...

کمی به سمت هری برگشت و صورتش رو بین دست‌هاش گرفت و گفت: انقدر خوب نباش لعنتی؛ قلب من طاقتشو نداره...

Eyes[L.S] (Completed)Where stories live. Discover now