Play list: Gotta be a reason/ Alec Benjamin
قلبها باهم آشنا میشن
تا دستها ماندگار بشن،
آغوشها درهم قفل بشن
و ابدیت به وجود بیاد...
_________________________هری: اوه لویی این خواهرم جماست و جما...
جما: خودم لویی رو میشناسم کسی که بیست و چهار ساعته پشت تلفن ازش حرف میزنی!
به سمت لویی متعجب رفت و اون رو محکم بغل کرد و ناله کرد: اوه خدای من اون چقدر خوشگل و کیوته!
جالب بود، چند دقیقه بیشتر از حضور جما در اون مکان نمیگذشت اما هری و لویی هردو به اندازه فاک سرخ شده بودن!
جما لویی رو از خودش جدا کرد و به صورتش زل زد!
لویی سرش رو پایین انداخت و با خجالت زمزمه کرد: سلام از آشنایی باهاتون خوشبختم خانم استایلز...
جما عقب رفت و به صورت مصنوعی دستش رو روی سینهاش گذاشت و گفت: گاد من مردمممم!
خیز برداشت به سمت لویی و باعث شد لویی یکم عقب بره: با من راحت باش لویی منم با تو راحتم! ادوارد شب شده نظرت چیه ما رو دعوت کنی به خونه تا بیشتر باهم آشنا بشیم؟؟
هری: جما نظرت چیه که آبروی من رو حفظ کنی؟؟
جما: مخالف...
هری به سمت در رفت اما با شنیدن صدای زنگ تلفن لویی متوقف شد و به سمت اون برگشت!
لویی پشتش رو به جما و هری کرد و جواب داد: بهم بگو این اون تماسی که فکرشو میکنم نیست!
+............
لویی: اون به من گفت با شما میاد و بی جنبههایی مثل من رو نمیبره حالا چیشد؟
+..........
لویی: خداییاااا باشه باشه خودم رو میرسونم!
+...........
لویی: لعنتی! نذار تو اشکهاش غرق بشه تا من برسم!
با قطع کردن تماس و برگشتن به سمت هری و جما تازه یادش اومد اونا اونجا هستن و تو دلش خودشو به باد کتک گرفت که تو اولین ملاقاتش با جما انقد مزخرف جلوه کرده!!
هری: لویی همه چیز مرتبه؟
لویی: آم اره ولی من باید برم زین یه مقدار بیش از حد مست کرده و الان تنها کسی که میتونه پیشش باشه منم!
هری ابرویی بالا انداخت و گفت: آها.
لویی: جما من واقعا خیلی دوست داشتم بیشتر باهم آشنا بشیم اما نشد. امیدوارم بتونیم دوباره همدیگه رو ببینیم!
جما لبخند آرومی زد و گفت: گفتی دوستت مست کرده پس تو یه کلابه هوم؟
لویی که متوجه منظور جما نشده بود گفت: آره چطور؟
ESTÁS LEYENDO
Eyes[L.S] (Completed)
Fanficچشمها. مال تو مثل قلبت بودند و نور از اونها میریخت! و مال من فقط چشم بودن؛ فقط چشم... Completed UNEdited