Help me please😳

751 146 20
                                    

توی تخت غلتی خود

تخت راحت تر از تخت خودش بود

چشماشو آروم مالید و خمیازه ای کشید

روی تخت نشست و چشماشو کامل باز کرد

با دیدن اتاق با تم دارکی ابرویی بالا داد

چیز زیادی یادش نمی  اومد ....رفته بود دنبال جیمین

با یاد آوری اتفاقات و بیهوش شدنش چشماش گرد شد

سریع از روی تخت پایین پرید تا قفل در و چک کنه

ولی هنوز به در نرسیده .....دراتاق توسط کسی باز شد

با دیدن استاد کیم زبونش بند اومد

نمیخواست باور کن اون استاد جذاب دزد یا مافیا باشه

کوک__ج...جی...می....ن...کجاس؟

ترسیده بود و این دلیل اصلی لکنتش بود

تهیونگ__آروم باش خب؟ من همه چیو توضیح میدم

کوک__میگم جیمین کجاس

با صدای بلند تری گفت

تهیونگ__حالش خوبه.......تو خوبی یعنی جاییت درد نمیکنه؟

کوک سرشو به علامت منفی تکون داد

کوک__کی هستی

تهیونگ__توضیحش سخته....

کوک__یه مافیایی نه؟یا خلافکار....یا قاتل؟

با گفتن کلمه ی آخر هینی کشید

تهیونگ__هیچکدوم

کوک گیج بود ولی تهیونگ خونسرد

تهیونگ__قول بده بعد شنیدنش نترسی و اجازه بدی بهت توضیح بدم

کوک سری تکون داد

تهیونگ__من....من خوناشامم

کوک اول خنثی نگاش کرد بعد زد زیر خنده

ولی خندش بادیدن نیشه های بیرون زده ی تهیونگ قطع شد

کوک هینی کشید و خودشو به تخت رسوند

تهیونگ کمی جلوتر اومد ولی کوک خودشو به تاج تخت رسوند و چشماشو بست

تهیونگ__قول دادی ازم نترسی کوک

کوک آروم لای چشماشو باز کرد

کوک__....باشه....ول...ی.....نزدیک....نیا

لکنتش ترسشو میرسوند

تهیونگ__تاحالا فک کردی چجوری خلقت یه بچه ی انسان یا هرموجودی شکل میگیره یا مرگش

کوک__خب....خدا دیگه

تهیونگ__نه کوک خدا وقت وهی میکنه.....ولی در زمین موجوداتی برای انجام وهی خودش میفرسته

کوک__یعنی چی....

تهیونگ__یعنی خدایان......

کوک گیج بود خیلی هم بود

The sweet torment of loveWhere stories live. Discover now