بعد از تموم شدن مجلس و رفتن مهمونا به اتاق رفتن
کوک هنوز مطمئن نبود.....اصلا آماده بود؟
نفس راحتی کشید سعی کرد فکری نکنه
هرچی نباشه تهیونگ افکارشو میخوند
بمیخواست لباساشو عوض کنه که دستش توسط تهیونگ گرفته شد
تهیونگ، کوک و به دیوار چسبوند و بوسه ی خیسی روی لباش رو شروع کرد
کوک مقاومتی نکرد
¤¤¤
همینطور که از نرمی دوتا گوشت زیر لباش میچشید
دستشو به کمربند هانبوک رسوند و بازش کرد
دستاش و روی بدن بیبیش میکشید و گاز ریزی از لباش میگرفت
با کم آوردن نفس لباشو جدا کرد و لباشو به گردن کوک رسوند
مارک های ارغوانی میزاشت و بروی شاهکارش و میبوسید
کوک هم ناله های ریزی از دهنش خارج میشد
تهیونگ از گردن تا سمت نیپلاش و بوسید و یکی از نیپلای صورتی و داخل دهنش برد
همینطور که با دستش با اون یکی نیپل ور میرفت پایین تنه هاشونو بهم میمالید
ناله های کوک بیشتر شد
دیگه چیزی جز به فاک رفتن نمیخواست
دستشو سمت هانبوک تهیونگ برد و کمر بندشو باز کرد
تهیونگ جدا شد و هانبوک و کامل از تنش جدا کرد
حالا فقط یه شلوار پاش بود
سمت کوک برگشت و هانبوک اونم درآورد
دوباره مشغول بوسیدن شد
همینطور که لبای کوک و میبوسید دستشو زیر رونای پر کوک برد
بلندش کرد و کوک هم دستشو دور گردنش حلقه کرد
تهیونگ سمت تخت قدم برداشت و توی یه حرکت کوک و روی تخت گذاشت
شلوار و باکسره ی پسرکشو از پاش در اورد و یه جا پرت کرد
گونه های کوک رنگ قرمز گرفته بود
ولی با فرو رفتن دیکش تو یه جای گرم ناله ای کرد
تهیونگ چندبار طول دیک بیبیشو لیس زد و بعد توی دهنش برد
یکم عقب جلو کرد و با صدای پاپ مانندی جدا شد
روی کوک خیمه زد و دوباره لباشو به دندون گرفت
کوک__اوم..اهه
با برخورد دیک هاشون بهم ناله ی کوک توی دهن تهیونگ خفه شد
تهیونگ بلند شد و پایین پای کوک نشست
لپای کونشو باز کرد و به سوراخ نبض دارش نگاه کرد
کوک__آهه ته خواهش میکنم
YOU ARE READING
The sweet torment of love
Vampireاسم بوک^^عذاب شیرین عشق ژانر^^عاشقانه ♡امپرگ♡ومپایر♡اسمات♡تخیلی خلاصه همه ی مادر بزرگای مهربون درمود خوناشاما تعریف میکنن ولی مادر بزرگ کوک اینجوری نبود....اون قصه های شیرین نمیگفت اون برخلاف همه خوناشامارو مهربون جلوه نمیداد....شاید چون میدونست چه...