جیمین__یعنی تو خونشو خوردی
کوک__آره و این صدمین باره که میپرسییی
جیمین__حس پاره کردن گردنش چجوری بود
کوک__نمیدونمممممم....فقط میدونم خودم نبودم
سرشو پایین انداخت که غار و غور شکمش یادش انداخت که صبحونه زیاد نخورده
کوک&کیم بیا برام غذا بیار جئون بکهیون گشنشه
لباشو آویزون کرد هرچند میدونست تهیونگ نمیبینه
تهیونگ&سوییتی الان براش میارم و اون کیم بکهیون
کوک&یاااا کیم تهیونگ اگه میخوای زنده باشی دیگه فامیلیتو پشت پسر من نزار
تهیونگ&اون پسر منم هست کیم جونگکوک
کوک&عااااا تهیونگگگگگگگگ من پدرشمممم
تهیونگ&ولی مامانا حامله میشن
جیمین__چرا به افق خیره ای و هی قیافت ...
حرفش با باز شدن در و پدیدار شدن قامت تهیونگ نصفه موند
جیمین__ریلی کوک غذا؟تو الان صبحونت تموم شد
کوک__یااا تو با اون زرزرات مگه گذاشتی بفهمم چه فاکی کردم
تهیونگ__خیلی خب جلوی بچه ی من فوحش ندین
سینی روی میز گذاشت و روی صندلی نشست و با نگاه "گورتو گم کن و منو زنم و تنها بزار"
به جیمین خیره شد
جیمین__من برم تنها باشین
و رفت بیرون از اتاق
هنوز سانتی متری نرفته بود که با صورت تو عضلات پهنی فرود اومد
کوک__اون جئون بکهیونه
آروم زمزمه کرد
تهیونگ__درمورد بحث کردیم اون کیم بکهیونه
کوک__یا میزاری جئون باشه یا خونتو تا آخرین قطره میکشم بیرون
تهیونگ خنده ای کرد
تهیونگ__چرا فک میکنی بعد از بیرون اومد تمام خون از بدنم قراره مثل یه آدم ضعیف بمیرم؟
کوک لباش از خنده جمع شد
کوک__وات یعنی چی؟
تهیونگ__بعد از اینکه خون بدنم تحلیل بره نیش هام پمپ پاژ میکنن و سم ایجاد میکنن....این سم توی بدنم میره و خون رو به رگ هام برمیگردونه
کوک از حیرت دهنش باز موندا بود....
خیلی عجیب و غریب بود
با صدای در از عالم هپروت بیرون اومد
تهیونگ__بیا داخل
یونگی با دیدن جسم کوچیکی جلوش بی حوصله کنارش زد
YOU ARE READING
The sweet torment of love
Vampireاسم بوک^^عذاب شیرین عشق ژانر^^عاشقانه ♡امپرگ♡ومپایر♡اسمات♡تخیلی خلاصه همه ی مادر بزرگای مهربون درمود خوناشاما تعریف میکنن ولی مادر بزرگ کوک اینجوری نبود....اون قصه های شیرین نمیگفت اون برخلاف همه خوناشامارو مهربون جلوه نمیداد....شاید چون میدونست چه...