چانیولی:)

316 59 13
                                    


*بکهیون یک سالشه

تهیونگ_من مطمئنم اولین کلمه ای که میگه تهیونگه کوک اینو حسش میکنمممم باور کن بکهیون بگو ت..ته..هیونگ بگو بابا کوکی ببینه

کوک_تلاش نکن هرکاری ام کنی اون اول اسم منو میگه کیم تهیونگ قراره بگه کوک...بگو کوک پسرکم

بکهیون واقعن بین دوتا هیولا گیر کرده بود

هیولاهایی با چهره های فرشته گونه و صداهای جیغ مانند

چیزی نمونده بود تا بزنه زیر گریه که فرشته حقیقی نجاتش پاشو توی اتاقش گذاشت

چانیول_من اومدممممم

کوک_اوه چانیول خیلی وقت بود بهمون سر نزده بودی بکهیون دلش برات تنگ شده بود

بکهیون با باز کردن دستاش منظور بغل رو میرسوند

اما چانیول زیادی خودشو گرم صحبت کرده بود

چانیول_عاره ماما میگه که دیگه بزرگ شدم و کنترل کردنم یکم سخته

کوک_اوه پس تنبیه شده بودی؟ به خاطر اینکه کاری و زدی؟

تهیونگ _بابایی بگو تهیونگ

خیلی آروم زمزمه کد و از فرصت استفاده کرد جوری که کوک نشنید

چانیول_عاره ولی میدونی که از عمد نبود من فقط یه سیلی کوچیک بهش زدم و وستام یکم از حد معمول داغ تر بود همین اون خیلی لوسه

تهیونگ_بگو تهیونگی..بگو بکهیون

بکهیون بغض کرده به چانیول نگاهی انداخت

چانیول همچنان غرق در حرف بود

بکهیون_چا...چانیودی.... چا..چانی..چانیودی

یه لحظه توی قصر بزرگ تهیونگ سکوتی شد

انگار کلاغا یکی یکی از کنار قصر پر میکشیدن و صدای غار غارشون....نه یه دقیقه صب کن اونجا کلاغ نداره ولش کنین عاره

چانیول نگاهش و به بکهیون داد و پایین تخت روبه روی بکهیونی نشست

چانیول_جون بکهیونی قند نبات کوچولو

تهیونگ رسما از کلش دود بلند میشد....واقعن اولین کلمه اون کوچولو باید چانیول میبود؟ خب اونم پدر بوددددد باید روی دخترش غیرتی میشد

کوک ناگهان توی افکار تهیونگ زد که هی مرد بکهیون دختر نیست خب

و جنگ جهانی سوم از همین بحث کوچیک آغاز شد

یونگی_باورم نمیشه....اون حرومزاده

جیمین_میدونم یون الان اعصابت خرابه پسر ولی عاه گاد تو تمام این چند سال اونو دختر خودت میدیدی فک میکنی تبعیدش همراه مادرش درست باشه؟

ینگی_اون فاکی به دروغ چندین سال گفت از من حاملس و اون فاکی بچه منهههه....چندیننننن سال

همینطور که داد میزد روی تخت رفت و چشاشو بست

عمیقن جیمین هیچوقت درک نکرد چرا مردش هروقت عصبی میشه انرژی بدنش به سفر میرسه و میخوابه

واقعن جیمین

چانیول_یااااا یعنی چی چرا کای هرروز خونتون پلاسه

کوک_عاه نمیدونم هرروزی که تو میای اونم میاد دیگه لطفا دعوارو شروع نکن باشه چانی مهربونم؟

تهیونگ_یکی باید اینو به خودت بگه

کوک_به مننن یا توو با اون افکار مزخرفتتتتتتتت

تهیونگ_افکار من مزخرفه واقعن پشیمونم چرا بهت ذهن خوانی یاد دادم

کوک_عاه محض رضای گاد نه برو برو تو افکارت به اینو و اون فک کن انگار نه انگار شوهری ام دارههههه

تهیونگ_کیییی به این و اون فکر کردممممم

چانیول_بکهیونی اونا دارن بازی میکننا فک نکنی دعواس بیا بریم پایین

بکهیون و بغل کرد و با خودش برد

تهیونگ_جواب داد؟

کوک_عارههههه ددی الان خدمو و خودتیمم فقططط

تهیونگ سریع سمت در رفت و قفلش کرد

کای دست گلی رو سمت چانیول گرفت

کای_ببخشید اگه ناراحتت کردم چانیول

چانیول دست گل و گرفت و فوروارد کرد تو سطل آشغال و بکهیون رو روی زمین گذاشت

بکهیون به تبعید از چانیول اخم بامزه ای کرد و لپاشو باد کرد

کای_ام ام...بریم یکم تو گلخونه

بکهیون که این حرف و شنید ذوق بامزه ای کرد و نگاهشو به چانیول داد و دستشو آروم آروم سمت راهی که کای میرفت کشید

های گایز

از آپ دوباره این فیک خوشحالم

یه ریدر داشتم میگفت بچه ما یونگی نباشه کجایی ببینی بچش نیستتتتت

هعی خب

ووت کامنت فراموش نشه

دوستون دارم:)

The sweet torment of loveWhere stories live. Discover now