روی تخت نشست و بعد چک کردن دوباره ی خودش کارشو شروع کرد
کوک&ددی میگم نینی بکهیونی هوس توت فلنگی کرده میاری براش
تهیونگ&بیبی بکهیونی هوس کرده یا بیبی کوکی؟
کوک&نه بکهیونی
تهیونگ&خیل خب پس هرچی به خواد بهش میدم
کوک&اگه کوکی ام چیزی بخواو بهش میدی؟
تهیونگ&معلومه که میدم فقط باید بگه چی نه؟
کوک&ددی و میخاد خواهش
تهیونگ در اتاق زد و واردش شد
با دیدن اون موجود کیوت توی لباس سفید و گشاد که تازیر زانوش بود
و یه طرف پیرهن افتاده بود بود و ترقوه اش و گردنشو توی دید تهیونگ گذاشته بود
تهیونگ نزدیکش شد و لب هاشونو بهم وصل کرد
اون دوتا گوشا زیر لب هاشو میمکید
گازه ریزی گرفت که صدای اعتراض کوک بلند شد
لباشونو از هم جدا کرد
دستشو به دکمه های پیرهنش برد
کوک لیسی به لبش زد
کوک__بکهیونی باید بخوابه خب؟ پاپاش با ددی یه کاری دارن
تهیونگ از کیوتی بیبیش تو دلش ضعف کرد و بعد درآوردن پیرهن کوک روش خیمه زد
لباشو دوباره مکید و سمت نیپلاش رفت
نیپلاش به خاطر بچه برجسته شده بود و چیزی نبود که تهیونگ ازش بگذره
یکیشونو داخل دهنش برد و مثل بچه ها مک میزد و با یکی از دستاش با اون یکی نیپل صورتی بازی کرد
کوک اول با گاز گرفتن لباش از ناله هاش جلوگیری کرد
ولی با لمس شدن و مکیده شدن نقطه ی حساس بدنش ناله هاش آزادانه به گوش های تهیونگ میرسید
تهیونگ از مکیدن اون گوشت صورتی دست کشید و سمت گردن کوک رفت
مارک های ارغوانیشو روی گردن و بدن کوک به جا میزاشت
لیسی به بش زد و پایین تر رفت
پنتی کوک و از پاش درآورد و نگاهی به سوراخ نبض دارش کرد
سرشو جلو برد و لیسی به سوراخش زد و شروع کردب ه مکیدن
کوک__آهه..تهینگ....تهیی...آهه....آیییی
با فرو رفتن زبون تهیونگ توی اون سوراخ گرم و لزج به کمرش قوسی داد و از لذت ناله کرد
تهیونگ بعد از خوردن سوراخ کوک بلند شد و زیپ شلوارشو کشید پایین
همینطوری که زیپشو درمیآورد اسپنکی به لپ باسن کوک زد
کوک انقدر غرق درلذت بود که سوزش اسپنک اصلا مهم نبود
YOU ARE READING
The sweet torment of love
Vampireاسم بوک^^عذاب شیرین عشق ژانر^^عاشقانه ♡امپرگ♡ومپایر♡اسمات♡تخیلی خلاصه همه ی مادر بزرگای مهربون درمود خوناشاما تعریف میکنن ولی مادر بزرگ کوک اینجوری نبود....اون قصه های شیرین نمیگفت اون برخلاف همه خوناشامارو مهربون جلوه نمیداد....شاید چون میدونست چه...