جشن بزرگ2 ^^

585 120 33
                                    

کوک استرس بدی داشت

پسرش به طرز کاملا عجیبی به چانیول واکنش نشون میداد

مثل قرص جوشان در آب ( مدیونید فک کنید علوم دارم😂)

لباساش زیادی سنگین بود

انگار حال زیاد جالبی نداشت ....یه جوری بود

ولی سعی کرد نادیده اش بگیره

جین با لباس تیره و روشن کنارش وایستاده بود

پشتشون یونگی و چندتا از بادیگارد ها

و یه قدم جلوتر نامجون و تهیونگ ایستاده بودن

تهیونگ میتونست استرس شدید همسرش و حس کنه

ولی نمیتونست کاری کنه تا شروع مراسم چیزی نمونده بود

ضربان قلب کوک به شدت تند میزد

این اصلا خوب نبود

بالاخره مراسم شروع شد

% پادشاه کیم به همراه همسر و برادرشون وارد میشوند

قدم های آرومی سمت تخت فرمانروایی ورداشت

بعد از نشستن همسرش اون هم به آرومی نشست

وزرا اون وسط با اخم و مخالفت وایستاده بودن

هدایا اول از ساحره ها داده میشد

بعضی به عنوان خدمت کار و بعضی به عنوان سرباز

بعد معرفی هدایای ساحره ها گرگینه ها وارد شدن

تک به تک هدایا رو میدادن

ولی چشم های کوک روی پسری میچرخید که بزرگ تر از خودش بود

لباسای سفید حریری پوشید بود و به طرز عجیبی میدرخشید

کیم سوکجین....

ولی فقط کوک نبود که محو جین شده بود

چشم خوناشام خالص بزرگتر هرلحظه به الهه ی نور قفل میشد

استرس کوک با اعلام هدایای خدایان بیشتر شد

بعد که اسم سوکجین رو شنیدن نفسای همه حبس بود

پادشاه بلند شد

کوک هم بعد اون بلند شد و وایستاد

احساس سرگیجه میکرد

تهیونگ__با اجازه وزرای قصر و افراد حاضر در این جا من پادشاه کیم تهیونگ .....هدیه و صیغه کیم سوکجین را به برادرم ولیعد کنارکشیده کیم نامجون هدیه میدهم

با این حرف سر جین بالا اومد و توی چشمای نامجون نگا کرد

همهمه ی بدی سالن و فرا گرفته بود

ضربانای کوک بالاتر میرفت و حالش تعریفی نداشت

وزیر ارشد__این بدون هماهنگی با ما بود سرورم

The sweet torment of loveWhere stories live. Discover now