Jimin God of Drama

724 133 9
                                    

از وقتی رسیده بود پیش جیمین اون همه چیو میدونست

و حدس بزن چی.......پهزار یک درامای کوفتی ساخته بود

جیمین__فک کن بعدش عاشق هم میشین و اون تولهوبه دنیا میاادددددد....بعد اون توله میشه دنیای شماها

کوک__یاااااااا جیمین بس کنننن هزار و یک دراما ساختیییییی......اول که لوسیفر بچمو دزدید.....بعدی بچم سقط شد......سوم خودم مردم.......چهارم بابای بچمو کشتییی.....الانم میگی به خوبی و خوشی؟

جیمین خنده ای کرد

جیمین__من فقط احتمالات و گفتم....حالا فک کن من قراره چجوری نظر یونگی و جلب کنم؟

کوک__با همین دراماهای مسخرتتتتت

کوک یه لحظه یه لحظه توی ذهنش گفت
&کسی توی ذهنش حرف بزنه ای علامتو میزارم)

&آه چرا تهیونگ نمیاد حوصلم سر رفت

و خب یادش نبود تهیونگ افکارشو میشنوه

&الان میام سوییتی اگه از دست وزرا خلاص شم

&یا کیم تهیونگ افکار منو نخوننننن

و خب صدای خندیدن های تهیونگ و توی افکارش میتونست بشنوه

که ناگهان دستی روی گونش فرود اومد

جیمین__یا پنج تن این نامزدت کجاس ببینه دوس پسرش از دست رفت سه ساعته صدای میکنم

و خب تهیونگ میتونست غر غر کردنای کوک و از همین حالا بشنوه که فوحش میداد

بالاخره وزرا زر زدناشون تموم شد و رفتن

تهیونگ و یونگی سمت اتاقی که کوکمین بودن رفتن

با ورودشون جیمین عین یه پسر مظلوم فقط نگاه کرد و سکوت

ریلی؟این داشت مغژ کوک و میخوردددد

کوک که حرصی شده بود به همه چی فوحش داد

هیچی برای جیمین نزاشت توی ذهنش

و ما اینجا تهیونگی و داریم که از فوحشایی که کوک میده داره میپاشه

اون بچه هنوز به اینکه یکی دیگه داخل افکارش باشه عادت نکرده

تهیونگ__امشب یه جشن برگزار میشه که اعلام ازدواج من و توعه.....بعد اون یه هفته برای ازدواج و مراسم فرصت داریم

کوک__یه هفته همش؟

چشماش گرد شد

تهیونگ__همینجوریشم هزاران سال دیر کردی

اینو توی ذهنش گفت که کوک کمی خجالت کشید

و جیمین به حالت مشکوک نگا کرد

ذهن جیمین
&حتما بهش گفته بادی زودتر مال من شی.....نه گفته زیادی برای اینکه روی دیگم سواری کنی صبر کردم
اهههههههه کوک باید بهم بگییییی چی گفتتتتتت این انصاف نییییی

The sweet torment of loveWhere stories live. Discover now