خب کوک برای بار سوم خودشو توی آیینه نگاه کد
حس بی حسی و مضخرفی داشت
دلش میخاست همه ی غذاهایی که خورده رو بالا بیاره
و حوصلش درحد فاک سررفته بود
میپرسید چجوری خب الان میگم
تهیونگ روز تعطیلش بود و کپیده بود
جیمین مثل همیشه غیب شده بود تا زیرزیرکی دنبال یونگی
به خونش بره
یونگی یه خونه دور از قصر داشت و وقتای استراحت میرفت اونجا
و خب جیمین میخاست بدونه اون خوناشام همسری داره....
یا به چه دلیل فاکی میره توی اون خونه بمونه تو قصر دیگه
ولی خب هیچوقت نتونست توی خونه رو ببینه
ولی اینا مهم نبود
چانیول با مادراش رفته بودن به کاخ شیاطین
تا به جلسات کنترل قدرت های چانیول برسن
و خب کوکی بیکار و بی هیچ هدفی یه جا نشسته بود
و هردقیقه یکبار به خودش توی آیینه نگاه میکرد
و همه ی وینارو مرور میکرد
آهی کشید...تصمیم گرفت بره سمت گوشیش
شاید یکم کرم ریختن بد نبود نه
با دیدن پیامی از کریس (کریس وو همونی که تو مدرسه اذیتش میکرد)
ذوق زده پیامو باز کرد
لبخندی زد این همون هیجانی بود که میخاست
کریس وو
سلام خرگوش زشت فهمیدم که قرار نیست دیگه به این مدرسه بیای
برای همین شدم کریس وو قلدر مجازه😈منتظر باش احمقKook
Kچرا فک کردی نمیتونم بلاکت کنم کریس وو😂😂😂کریس وو
به اینجاش فک نکرده بودم😯ولی نگران نباش
پیدا میکنمKook
K😂کریس خیلی خنگی ولی بدم نمیاد یکم خوشبگذونمکریس وو
شجاع شدیKook
Kشاید قدرتمند شدم 😃کریس وو
توع😂خنده دارع کوکKook
Kواقعن؟شاید بهتر باشه ببینیگوشی و کنار گذاشت و با حس قدرت
دوربین روزی که چانیول بال هاش بیرون آورد و آتیشی شد
و کوک با اقتدار خودش رفت اون میون
و داخل گوشیش ریخت و به کریس وو ارسال کرد
خب شاید عکس فوتوشاپ بشه ولی ویدیو چی😂😁
YOU ARE READING
The sweet torment of love
Vampireاسم بوک^^عذاب شیرین عشق ژانر^^عاشقانه ♡امپرگ♡ومپایر♡اسمات♡تخیلی خلاصه همه ی مادر بزرگای مهربون درمود خوناشاما تعریف میکنن ولی مادر بزرگ کوک اینجوری نبود....اون قصه های شیرین نمیگفت اون برخلاف همه خوناشامارو مهربون جلوه نمیداد....شاید چون میدونست چه...