هورنی کوچولو💦

732 110 7
                                    

کوک لب باغچه نشسته بود

میل عجیبی از صبح داشت

اشتهاش کاملا کور شده بود .....و عجیب میدونید چی بود؟

یه همچی ریز دقت داشت.....مثل امروز صبح که تهیونگ داشت میرفت

اون لعنتی همیشه ترقوه هاش انقدر معلوم بودن؟

یا وقتی از حموم دراومد

قطره های آب از بدنش به پایین سر میخود

و پشت حوله ی سفیدی که به کمرش بسته بود

محو میشدن

جوری که خود کوک از تصوراتش میگرخید

ولی حتی با فکر اینها هم میتونست اون میل عجیب و حس کنه

بالاخره خیلی وقت بود سکسی نداشتن

اونا همسرهم بودن و باید نیاز های هم و برآورده میکردن

نمیشد که تهیونگ و خودش در این معامله بسوزن میشد؟

با این فکرا خودشو آروم میکرد😂

و خب موفق هن بود

کوک سری سمت کمد لباسا رفت

یه جوراب شلواری مشکی  توری که تا بالای زانوش بود برداشت

یه لباس نازک حریری

و یه پنتی:))))))

روی تخت گذاشت و سمت حموم رفت

بعد از اینکه خودشو شست بیرون اومد

همینطور که لباسشو میپوشید به افکارش  اجازه ی گسترش داد

و خب اصلا حواسش نبود که تهی نگ میتونه افکارشو بشنوه

و تهیونگ و داریم که جلوی وزرا به رنگ گجه دراومده

و داره کم کم سرخ میشه.......البته اگه دیکش و که هرلحظه تغییر سایز میده توی کادر نیاریم

همه جی خوبه:)

جیمین با اخم کمرنگی به یونگی که چشماشو بسته بود نگاه کرد

جیمین__آره آره بعد یه تجاوز واقعن خواب میچسبه

با لحن حرصی گفت

یونگی__آهه ددی لطفا....محکم تر بکوب.....جزوی از تجاوزه؟

جیمین__یا اون جزوی از شهوتههههه شهوت مین یونگییییی پسر گربه نماااااا

یونگی__یا من گربه نیستم جوجه ی زرددددد

و این داد و بیداد ها خب.....کنی عجیب عاشقونه بود😐

نامجون سرش درحد مرگ شلوغ بود

یه هفته از کراشش خبر نداشت.....و اون الهه ی نور و ندیده بود

حتما خیلی نگران بود....ولی چرا باید نگران باشه

آهی کشید....ای کاش جرعت داشت....ولی نداشت....از بچگی نداشت

جین روی پنجره نشست....اون امروز هم نیومده بود

مادر__جین..بیا پدرت میخاد حرف بزنه

جین__اگه راجب پیش کشی نمیخام بشنوم

مادرش وارد اتاق شد

پسرش راست میگفت...مکه دوره ی قدیم بود

پسرشو باید به اجبار همسر کسی میکرد؟

خب زور داشت....لعنتی مگه تو چه دوره ای بودن

مادر__میدونم....سخته .....خودمونم ناراحتیم.....ولی میدونی این دستور ساحر است.....

جین__اون پسر که به دنیا میاد.....جهان تو صلح میره...قربانیش منم؟

مادر__عزیزم خوب میدونی صلاحتو میخوایم

جین__چرا من؟

مادر__تو تنها خدای نوری جین.....بگو ما چیکار کنیم....با ساحره ها جنگیدیم....با گرگینه ها.....با خودمون(خدایان منظورشه) شیاطین و چیکار کنیم....

جین چشماشو روی هم گذاشت.....

کمی فکر کرد....بالاخره نامجون اون خوناشام جذاب که سهم اون نبود بود؟

بهترین کار رفتن بود

سری تکون داد

زمان میخواست تا با ازدواجش کنار بیاد

ازدواج با کسی که حتی اسمشم نشنیده بود




های گایززززز

خب خب استقبالتون بی نظیر بوددد💜

فوحش به اون یارویی که میخواد جین و بگیره آزاده ولی پشیمون میشید😂

پارت بعد اسمات در انتظار است

ووت و کامنت یادتون نره

دوستونننننن دارممممممم

The sweet torment of loveWhere stories live. Discover now