part 6

2.8K 307 29
                                    

-'با حس دیک جونگکوک روی ورودیم نفسم برید .... اون میخواست همینجوری واردم کن ... ولی اینجو.....

×'این قرار بود تنبیه باشه پس منم به روش خودم وارد عمل شدم ... بدون اینکه تحریکش کنم و یا وردیشو اماده کنم زیپه شلوارم رو کشیدم پایین دیکم از تو باکسر در اوردم و روی ورودیش تنظیمکرد و یهو همشو واردش کردن .... از حس اون دیواره های تنگ و خیس ورودیش اهی از سر لذت کشیدم .. برگشتم تا نگاش کنم چون خیلی عجیب بود ... هیچ صدای ازش در نیومد ... بهش نگاه کردم که دیدم از شک و دردی که بهش وارد شده نفس نمیکشه و داره خفه میشه برای اینکه از شوک درش بیارم .. یه سیلی خیلی محکم به صورتش زدم که خودمم یه لحطه حس کردم دردم گرفت ....
از شوک بیرون اومد و شروع کرد به اشک ریختن ... واقعا نمیخواستم انقدر خشن برخورد کنم ولی این لعنتی با این بدنش منو مجبور میکنه ....

-خواهش میکنم ... هق .... درش ... بیا ...هق .... درد ... داره .... هق ... خواهش میکنم ..... لطفا ....

×بیب .......تهیونگ.... بهت .... گفت ... که باید ... عواقبش ... رو بپذیرهی... اههههههه ...‌ عالیهههه ...

+کوک ... نمیشه که فقط تو لذت ببری ... میشه .....
یه دقیقه دست از ضربه زدن بردار و جیمینو بلند کن من برم زیرش .....

×ااههههههه اوممممم ... اوک ....
'همونجوری که دیکم تو سوراخش بود دستم رو زیر کمرش بردم و از روی تخت بلند کردم به خودم چسبوندمش که باعث شد دیکم بیشتر تو سروراخش فرو بره ....'

+'زیپ شلوارم رو پایین کشیدم و شلوارمو باکسرمو تا رو زانوم پایین کشیدم و رفتم رو تخت و به تاج تخت تکیه دادم'

+خیلی خوب بیا بزارش رو من ...

×اه باشه .....
بیا .... حالا اجازه هست حرکت کنم ....
(بچم پاره شده داره از درد میمیره بعد اینا رو ببین ترو قران )
+نه وایسا ....... اهههههه .. اومممم .. اره حرکت کن ...

-جیغغغغغغغغغغ ...... ایییییی .... عییی . ترو خدا درش بیار .. دارم پاره میشه ... دیگه نمیتونم .... هق ... هق ... تحمل کنم .... تو خدا درش بیار .....

"تهیونگ هم کنار کوک دیکش رو وارد سوراخ جیمین کرد و باهم داخلش حرکت میکردن دیکه تهیونگ انقدر داخل جیمین فرو رفته بود که با هر ضربه ای که داخل جیمین میزد دیکش برجسته گی رو شکمش ایجاد میکرد ......
جیمین فقط اشک میریختو التماس میکرد .... یکی از دستاش روی سینه کوک و یکی دیگه روی شکم تهیونگ بود و بهشون فشار وارد میکرد تا بتونه مثلا اونا رو از خودش دور بکنه ..... با هر ضربه به پروستاتش ضربه میزدن ولی انقدر درد داشت که اصلا اون لذت توش به حصاب نمیومد ......

تهیونگ دستش رو از پشت روی نیپلای جیمین گذاشت و فشار میدادو میکشید که این واقعا برای جیمین تحمل کردن اون درد رو توی پایین تنش کمتر میکرد .‌.."

×نظرت چیه تهیونگ نذاریم تا ما ...... اههههه اوممم ... تیومدی ..... اهه .. ارضا شه .....

+فکر خوبی ..... ااهههه اوممم ....

×'سمت سوزن رو میز رفتم و برش داشتم .... چشمای جیمین رو دیدم که بادیدن سوزن ترس توش بیشتر شد و اشکاش با سرعت بیشتر پایین ریخته میشد ..... سوزن رو جلوی چشماش گرفتم و بعد جلو چشماش اونو روش سوارخ دیکش گذاشتم و یه هو وارد دیکش کردم .. که جیغ بلندی کشید که با پشت دستی که تهیونگ تو دهنش زد خفه شد و فقط تند تند پشت هم اشکاش روی گونش رونه میشد ..... کمربندم رو باز کردم و دور دیکش بستمو محکم محکمش کردم تا نزارم ارضا شه '

+'بعد از چندتا ضربه دیگه هم من هم تهیونگ داخل جیمین ارضا شدیم ... از جیمین بیرون کشیدیم دستمو سمت بات پلاگ روی پاتختی دراز کردم و سریع وارد جیمین کردم تا کاممون ازش بیرون نریزه ... کنارش روی تخت دراز کشیدیم ..'

-هق .... میشه .... هق ..... سوزنو کمربندو از دور دیکم باز کنید ...

×تهیونگ!!!!!

+درشون بیار ....

........................................................................582

سلیم گفتم امشب پارت میزارم .. ببخشید این اولین اسماتم بود اگه بدشد دیگه ببخشید انشالله تو پارتای اسمات دیگه جبران میکنم😊🙏🏻

Love you all💌

ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳Where stories live. Discover now