part 21

1.6K 243 5
                                    

-"چشمام باز کردم .... به صورتاشون نگاه کردم .... سر کوک رو سینم بود و سر تهیونگ رو بازوم .. اروم سر تهیونگ رو یکم بالا گرفتم و دستمو در اوردم .... نگاهی به دستاشون کردم که قشنگه پیچیده بودن دور ... به هر بدبختی بود اونا را باز کردم و پاشدم از تخت اومدم پایین ... به ساعت نگاه کردم ... با اخرین صحبتمون قرار مون افتاد برای ساعت ۲:۳۰ الان نیم ساعت وقت داشتم ... اروم از تخت پایین اومدم رو پنج های پام به اروم سمت در رفتم که با صدای کوک خون تو رگام یخ زدم .. اب دهنمو بی صدا قورت دادم و بدون اینکه سمتش برگدم جوابشو دادم"
+جیمین!؟
-ب..بله!
+کجا داری میری!
-د..دادم...میرم...دس..دستشویی
+هوم...وایشا الان ...منم...میام...
-"با حرفش هول کرده سریع سمتش برگشتم و تند تند پشت سر هم حرف زدم"
-نه نه ... نیازی نیست ....میخوای بیای که چی بشه ... جان هست .. دم در اتاقه .. با اون میرم زودی میام دیگه ... به جان که اعتماد داری؟
+اما ...‌
-لطفا کوک ...‌‌
-"سعی کردم چشمام رو یکم مظلوم کنم با شنیده باشه ارومش سریع سمت در رفتم و بازش کردم و از فضای خفه اتاق خارج شدم ... نگاهی به هیکله بیهوش جان کردم و لگدی بهش زدم و با موزخنده بهش نگاه کردم"
-خیلی احمقی..
-"با اون حجم از دارو خواب اوری که تو ابش ریختم تا ۴۸ ساعتم بیدار نمیشه ... سمت دو اتاق اونورتر رفتم و اروم بازش کردم و وارد شدموو درو اروم روی هم گذاشتم ... این احتمال رو میدادم که ممکن یه اتفاقی بیافته درم قفل کردم ... کیفم رو از گوشه اتاق بردشتم و تو بغلم گرفتم و در پنجره رو باز کردم و به پایین نگاه کردم و منتظر اون نور با ریتم شدم که علامتمون بود .... همنجور نشسته بودم لبه پنجره و پاهام از بیرون اویزون بود که با صدای در نفسم برید"

.
.
+"چشمام رو رو هم گذاشتم نخوابیدم تا برگرده .... همینجوری منتطر موندم ولی برنگشت مشکوک شدم ‌... سمت در اتاق رفتم و بازش کردم که با جسم بیهوش جان روبه رو شدم فاکی زیر لبم گفتم سریع برگشتم تو اتاق و تهیونگ رو بیدار کردم"

+تهیونگ ... تهیونگگگگگ
×هااا چیه .. چیشده بزار بخوابیم...
+تهیونگ... بابا لعنتی جیمین نیشت جان بیهوش دم دره .‌‌..
×"به حرف در جا رو تخت نشستم"
×تو...چی..چی گفتی؟
+پاشو دیگهههه ....
+"سریع از در خارج شدیم تهیونگ رفتم طبقه پایین رو بگرده منم از سمت راست شروع کردم تک تک اتاقارو گشتن ... همینجوری داشتم اتاقا رو باز میکردم که به یکی رسیدم که قفل ... ما همه اتاقامون درشون بازن .‌‌‌...‌ بدون شک مطمئن بودم جیمینه برای همین تند تند دستگیره رو کشیدم پایین"
+جیمین ... جیمین میدونم اون تویی این در لعنتی باز کن ..‌.
×"با صدای داداش فهمیدم که فهمیده کجاست سریع پله ها رو بالا رفتم که دیدم دارم تند تند در یه اتاقی رو میکوبه و جیمینو صدا میکنه "
×جیمین .... داری چه غلطی میکنی اون تو .‌‌‌...
×"برگشتم سمت کوک و نگاهش کردم"
×باید بشکنیمش ..‌
+چی؟
×گفتم باید بشکنیمش ....
+"اروم از در فاصله گرقتم یه خیز برداشتم و با سرعت سمت در رفتم محکم با کتف بهش خوردم که در شکست ..... سریع وارد اتاق دشدیم با دیدن صحنه روبه روم پاهام بی حس شدن ..."
×ج..جیمین...اونجا...چی...چیکار‌‌....میکنی...بیا...بیا..پای.‌پایین
-"برگشتم سمتشون و نگاهشون کردم نگرانی تو چشماشون موج میزد ... پزخندی زدم .. فکر کردن میخوام خود کشی کنم ... بد نیست یه حالا ازشون بگیرم .... برای همین منم رقتم تو نقشم"
-خسته شدم ...شما که قصد داشتین منو بکشین چه اول چه اخر خوب پس بزارین کارتون و راحت کنم
-"با هر کلموپوزخندم پرنگتر میشد خداروشکر پشتم بهشون بود مگیر نه میفهمیدن"
+چی جیمین نه ... داری چی میگیی ... نه جیمین بیا .. بیا پایین هق ... باهام حرف میزنیم...
-"با صدای ترکیدن بغض کوک چشمام از تعجب گرد شد ... اون داره گریه میکنه ... چون من میخوام بمیم ... واتتتتتتتتت "
+جیمین.....من.....من دوست دارم ....یعنی...ما...دوست دارم جیمین هق لطفا اینکارو نکن بیا پایین باهام حرف میزنیم درستش میکنیم"
-"د...دوستم...دا..رن.....یعنی علاقم یه طرف نبود ..... اخمی کردم .... اینکه عاشقشونم دلیل نمیشه که اتقام نگیرم ... حالا که اینجوره از فرست استفاده میکنم و تمام غم دلمو میخوام بگم "
-حرفم میزنیم ... هه .... چه مسخره .. حرف بزنیم که درست شه ...
×اره جیمین لطفا ....ب..بیا پایین
-"اروم رو لبه پنجره چرخیدم و برگشتم سمتشون ...."
-شما فکر میکنید با حرف زدن درست میشه
-"شروع کردم به داد زدن"
-تجاوز بی رحمانتون درست میشه ... غرور شکستم درست میشه قلبه داغون درست میشه ... چچیییییی قراار با اون کلماتتت فاکیییی ایناروووو جبرااننن کنه هق لعنتیییییااااا....
+"با حرفاش قلبم تو سینم فشرده شد ... حس خیلی بدی داشتم ... رو دوتا زانو ها فرود اومدم ... ما باهاش چیکار کردیم .....
763

ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳Where stories live. Discover now