part 9

2.4K 292 15
                                    

×تهیونگ

+هوم ...

×اون لعنتی باور برگشت ...

+کی !؟؟ ...... فاکک لعنت بهش باید هواسمونو جمع کنیم ... بعد اون اتفاق فقط دنبال ضربه زدن بهمون ...
به فیلکس بگو ردیابیش کنه ... باید هواسمونو جمع کنیم اون لعنتی میخواد از هر فرصتی برای نابودیمون استفاده کنه ....

×باشه ..... راستی ... جیمینو چیکار میکنیم؟

+اون هرزه رو میگی .... فعلا که از دیشب از اتاق بیرون نیومده هیچیم کوفت نکرده پس .. ولش اهمیت نده آخرش برای اون شکم صاحب مردش میاد بیرون ...

×هه .. باشه ...
میرم پی کارای این حرومزاده...

+باشه برو ...

(کوک به سمت در اتاق کار ته رفتم و ازش خارج شد و رفت تا کارا رو راست و ریست کنه ... تهیونگ از پشت میزش بلند شد و یه سیگار از روی میزش برداشت و گذاشت بین لبش .. فندکش رو از تو جیبش در آورد و گرفت جلو سیگارشو روشن کرد ... یه پک عمیق بهش زد که بیشتر سیگار تو همون یه پک سوخت ..... با سمت بار گوشه اتاق رفتم یه گلس ویسکی برای خودش ریخت و گرفتش بین  انگاشتاش و سمت پنجره اتاقش رفت و جلو وایساد ...... تو فکراش غرق بود که صدای در اون از خیالاتش بیرون کشید ...... دقیقا انگیزه اینو داشت کسی که اون از خیالاتش در آورده رو فجیع ترین روش ممکن بکشه ... با صدایی که عصبانیت و خشم توش موج میزد گفت :

+بیا تو

در باز شد و یه موجود کویته چلوندی با اون لبای قلوه ایی بزرگ و دماغ کوچیکش و موهای سیاهش که رو پیشونیش ریخت بود وارد شد .... و تمام خشم عصبانیت که یک بار سراغش اومده بود به هیچ تبدیل شد و نگاه سرد و بی حسش رو به سر تا پای چیمی انداخت ..‌

+کارت ؟

-*بی تربیت بی ادب* میخواستم ببینم میتونم ب...

+نه نمیتونم ...

-*وات ده فاککک* چی چیو نمیتونم  هی بزار حرفم تموم شه ....

+تو بجز هرزگی کردن و تکون دادن باسنت برای ما کار دیگه نمی تونی انجام بدی و فقط میتونی در خواست پر شدن سوراختو از ما بکنی ..

*واتتتتتتتت (ترور 404 داد بچم)*ی..یعنی چی .... این خیلی پست فدرتیه (؟) دیگه یهو بگو حق نفس ‌یشیدنم نداری ...

+دقیقا تو ... جسمت ... روحت ... همچیزت مال ماست تو متعلق به خودت نیستی فهمیدی ....

-این چه فاکیه .. تو فاکر عضوی فکر کردی کی هستی .... در این که انسانم شکر نیست ... و نمیتونم هر کاری که یه انسان عادی میتونه انجام بده انجام بدم و تو هیچ گوهی نمی تونی بخوری و جلو بگیری .. چرااااا جونم منم ادمم درکش سخته هه البته باید سخت باشه چون تو و اون برادر عضویت اصلا م .....
(با سیلی محکمی که تهیونگ تو گوش جیمین زد سکوت سنگینی اتاق و فراگرفت ..... با قدم های محکم فاصله کمی که هنوز بی نشون بود رو طی کرد و به جیمین نزدیکتر میشد .... در آخر فقط یه اینچ بی نشون فاصله بود .... صورت جیمین هنوز سمت طرفی بود که تهیونگ بهش سیلی زده بود ...)

+حالیت میکنم باید باهام چجوری بر خورد کنی ... هر چقدر بهت رو دادم پرو شدی ... وقتی حالیت کردم می فهمی ....

.
.
.

ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳Where stories live. Discover now