part 13

1.8K 240 6
                                    

×"سرمو بین دستام میگیرم ..... انگشت اشاره و وستم رو روی شقیقه هام میزارم و مساژ میدم ... به کوک نگاه میکنم که رو تخت خوابش برده پوف کلافه ای میکشم .. با صدای در اتاق سرمو بالا میارم .. "
÷سلام..
×هوم سلام ... چیکار کردی ؟
÷با جی هلش کردیم پولم تحویل گرفتیم .
×"از پشت میز بلند میشم و سمت شوگا میرم و بهش اشاره میکنم از اتاق خارج شه .. خادج شدیم و  یه نگاه به کوک کردم و درو پشت سرم بستم .."
×خوبه  ... باز که اون مایکو دارو دستش مزاحم نشدن..
÷نه ... تهیونگ نمیخوای یه استراحت بکنی؟
×اه باز شروع نکن یونگ ...
÷ما چهارتا از بچه گی باهام بودیم ... میدونم میخوای همیشه بهترین باشی تو هر کاری .. ولی برای بهترین بودن گاهی وقتا نیاز به توقف برای استراحت داری مرد ؟
×پوف .. کوک جدیدان از زیر کارا خیلی در میره .. بیشتر مواقعه با از تو کلاب و بار های مختلفش جمش کنم ...
÷درست میشه ... بهتره یه تلنگر بخوره تا دوباره همچیز رو حدی بگیره ...
×دقیقا موشکل هم همین فکر میکنه کارای بزرگترین باند مافیا کشور بچه بازیه و این عصابم خورد میکنه ... امیدوارم زود تر تلنگرر رو بخوره قلب از اینکه مشکلی پیش بیاد که بعدش همش بگه ایکاش ...
-ارباب
×"با صدای جیمین با اخم به سمتش برمیگردم و چشم غره ترسناکی بهش میرم که رنگش میپره و یه قدم عقب میره "
÷من دیگه میرم .. کارای داشتی روم حساب کن ..
×"برگشتم و با سر باهش موافقت کردم و به رفتنش نگاه کردم ... وقتی از دیدم محو شدم سرمو با اخم غلیظی سمت جیمین برگردوندم ..."
×مگه نگفتم حق نداری تن لشتو از اتاق بیرون بزاری پس این بیرون چه گوهی میخوری ... " اعصبی چند سپت برداشتم و بین خودمو دیوار پینش کردم و با خشم تو چشماش زل زدم .."

-"با حرکتش بدن از ترس به لرز افتاد(چه هم قافیه :/ ) با صدای که تلاش میکردن لرزش توش معلوم نباشه تو چشماش نگاه کردم "
-م...میشه...ح..حر..حرف...بز..بزنیم
×"به چشماش خیر شدم .... این چشمای لعنتی یه معصومیت خاصی توش بود ... دستمو به کمر میزنم و سرمو برمیگردونم و پوف کلافه ای میکشم ... بازوشو تو دستم میگیرم و دنبال خودم میکشونمش.."
-"با محاصر شدن بازو بین دستا بزرگ و قویش ترس به تمام وجودم روصوخ میکنه ... نکن... نکن باز بخواد ... ترسم با فکر بیشتر میشه"
-ارباب .. ارباب اشتباه کردم .. لطفا ... خواهش میکنم ... من ...من منظوری نداشتم .. هق لطفا ...

×"در اتاق و باز کردم و پرتش کردم تو اتاق که تلو تلو خورد وایساد و با چشمای پرشدش با التماس نگام کردم ... دستمو به کمر زدم و تو چشماش نگاه کردم ... "
×حرفتو بگو
-"نفسمو لرزون بیرون میدم  ....دستمو به چشمام میکشم و اشکامو پاک میکنم .... "
-می..میخواستم...یه درخواست...بکنم
×بنال دیگه ...
-میشه... که...
-"به صدای در هردومون سرمون رو طرفش برمیگردونیم "
×بیا تو ..‌
#ارباب یه نامه دارید ..‌
×از طرفه ...
# لی جوکیونگ
×بزارش رو میز دفتر کارم ...
×"باخارج شدنش روم رو برمیگردونم سمت جیمین و نگاهش میکنم "
×کارت رو بگو ...
-من..میخواستم که..اگه میشه ...
×اههه داری اعصابم رو خورد میکنی زود حرفتو بگو کار دارم ...
-میخواستم گوشی د..داشته...باشم
×"پوزخندی بهش میزنم"
×نمیشه ...
-چی...اخه...چ..چرا؟
×وقتی من میگم‌نمیشه یعنی نمیشه!
-خوب...چ...چرا..ا..اخه؟
×میگم نمیشههههههه .. نفهمیییی یا خودت زدی به نفهمییییی ... فکر کردیییی اومدییییی خونهههه خالههههههه .... گورتو همیتجا میکنی و از این اتاق کوفتی بیروننننن نمیایییییی فهمیدییییی
-"با دادش ترسیده چند قدم عقب میرم که پام به لبه تخت میخوره "
-"سرمو میندازم پایین و به کفه پارکت شده ی اتاق نگاه میکنم "
×"با جواب ندادنش عصبی دوباره داد میزنم"
×نشنیدممممم صداتتتتت روووووو
-"با داد دوبارش تو جام جابه جا میشم"
-ب...بله...ارباب..

585
...........................................................
انقدر ایده دارم که حد نداره ...
یه سورپرایزم دارم براتون ...
Love you all

ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳Where stories live. Discover now