part 18

2K 267 97
                                    

-"هنوز باورم نمیشد ... برادر ... نکن دروغ گفته ... من ... من اصلا یادم نمیاد برادری داشته باشم ... کاغذه تو دوستم رو تو مشتم فشوردم ... این شماره رو بهم داد و بهم گفت به هر جوری شده باهاش تماس بگیرم یعنی باید چیکار کنم ... با قرار گرفتن دست اون دوتا رو کمر یکه ای خوردم و از تفکراتم بیرون اومدم "
+اون تو چه گوهی میخردی
-حالم بد بود...
×چرا انقدر طولش دادی ... تو لیاقت مهبتم نداری حقت بود میزاشتم میموردی ....
-"سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتیم ... اون اقا که فهمیده بودم اسمش هوانگ لوشینه ...بهم گفت تا جایی ممکن تا وقتی از اون عمارت نیاوردتم بیرون باهاشون لج نکنم که اتفاقی بیافته ... "
-"نمیدونم ... واقعا نمیدونم چرا بهش اعتماد کردم ولی برام مهم نیست ازز هر فرصتی استفاده میکنم تا از دستشون خلاصه شم .... ولی مغزم میگه باید فرار کنی ... قلبم میگه اون وقتی حالت بد شد نگران شدم ... ولی مغز قدرت بیشتری و در دست گرفت برای همین پیروز میدان شد ..."

.........
-"تو ماشین حرفی ردو بدل نشد و تهیونگ اروم به سمت عمارت رانندگی میکرد .... وقتی رسیدیم در ماشینو باز کردم و مثل یه پاپی مطیع دانبالشون راه افتادم .... "
-"وارد اتاق خوابمون شدیم پشتمو بهشون کردم که داشتن لباساشون رو عوض میکردن .... کتم و در اوردم و تکمه های پیرهنم رو دونه دونه باز کردم و از تنم خارج کردم و گذاشتم کنار تا هودیم رو تنم کنن که تو دست دور کمرم پیچیده شد ... "
+اهه تو خیلی شهوت انگیزی...
-"باحس بر خورد نفسای داغش به پوستم خودمم داشتم تحریک میشدم دیگه گاو که نبودم ... حداقل این یه بارو میخوام کنار بیام ... همونجوری که دستای کوک دور کمرم بود یکیش رو از زیر شکمم اروم همونجری که که روی بدنم بود لمس کرد تا به نیپام رسید ... بین انگشت اشاره و شصتش گرفت و فشارش داد که ناله ای از زبون خارج شد ... با کشیده شدن چیزه تغریبا سفتی از روی شلوار به دیکم چشمای خمارم رو باز کردم که تهیونگ رو دیدم که از جلو بهم چسبیده ... سرشو برد تو گردنم و شروع کرد به کیس مارک گذاشتن ......
اروم سمت تخت حرکت کردیم و منو پرت کردن رو تخت ... با چشمای پاپی مانند نگاهشون کردم "
+چی میخوای بیب ... به ما ‌بگو بهت میدیمش ...
-اهههه ... خود..خودتونو میخوامم
-"پوزخنداشون رو حس کردم "
-"اروم لای چشمام رو باز ‌کردم و نگاهشون کردم که داشتن همه ی لباساشون رو در میاوردن .... اروم سمتم اومدن و شلوار و باکسر منم از تنم در اوردن ..... که به خاطر حس هوای سرد بدون ایچ پوشش ناله بی صدایی کردم ... با نس مالیده شدن چیزی رو لبام اروم چشمام رو باز کردم و تهیونگ رو دیدم که دیکش رو روی لبام میکشه ..."
×"پوزخندی زدم که خیلی مطیع دهنشو باز کردم و با زبون طول دیکمو لیسید و بعد اروم اروم دیکمه تو دهنش برد و هم زمان با بالا پایین کرد سرش نصفه دیگه دیکمو بد دست میمالید ... ناله کلفتی کردم و سرمو روبه عقب هول دادم .."
+"با سواراخ نبضدارش که از پیرکام ترشح میشد نگاه کردم ... دونگشتم رو دورانی رو سوراخش چروخوندم و ماساژ دادم و اروم یه بند از دوتا انگشتام رو واردش کردم که با دستاش پتو رو تو مشتش گرفت ... به تهیونگ اشاره ‌کردم که یه لحظه وایسه ... جیمین رو به حالت داگ استایل در اوردم که سرش از تخت بیرون بود .. تهیونگ دوباره سرپا وایساد و دیکشو وارد دهن جیمین کرد ... لپای دو باسنشو گرفتم و از هم فاصله دادم و لیسی به سوارخش زدم و محکم میکیدم که نالش بلند شد .. پوزخندش زدم و سه تا انگشتم رو هم زمان تا اخر واردش کردم محکم پتو رو تو مشتش فشار داد ...‌ پوزخندی زدم و شروع کردم به ضربه زدن بهش ... و اون یکی دستم رو سمت یکی از نیپلاش بردم و باهاش باز کردم ... اروم سه تا انگشتم رو ازش خارج کردم که ناله اعتراض امیزی کرد ... پوزخندم پرنگتر شد ... دیکم رو روی سوارخش تنظیم کردم و نوکش رو روش مالش دادم و اه پر از لذتی کشیدم ... اروم کلاهک دیکم رو واردش کردم که دیک تهیونگ از دهنش در اومد و ناله بلند کشید ... کمرشو رو تو دستام گرفتم و یهویی همش رو واردش کردم که ناله جیغ مانند زد ... تهیونگ دوباره دیکشو وارد دهن جیمین کرد و شروع کرد به ضربه زدن که هر چند دفعه جیمین عوقی میزد .... اروم شروع کردم به حرکت کردن و ....... بعد از چند ضربه سرعتمو بیشتر کردم و بد قدرت بیشتر تلمبه میزدم ....روی جیمین خم شد و نیپلاشو بین انگشتام گرفتم و فشار دادم ...
وقتی تغریبا نزدیک بودیم جاهامون رو با تهیونگ عوض کردیم و حالا من داشتم دهنشو رو با ضرباتم به فاک میدادم و تهیونگ سوراخش رو ... انقدر ضربات محکم میزد که من دیگه نیاز به حرکت تو دهنش نداشتم با هر ضربه جیمین عقب جلو میشد .....
بعد از چند ضربه من تو دهن جیمین تهیونگ تو سوراخش و جیمین تو دستای تهیونگ اومد ... دیکمو تو دهنش نگه داشتم و با صدای دورگه ام بهش گفتم که قورتش بده و اونم مطیعانه همین کارو کرد ... دیکمو در اوردم و تهیونگم ازش کشید بیرون که اروم افتاد رو تخت .... من از جلو و تهیونگ از پشت بغل کرد و سرمون رو تو گردنش بردیم .... اروم زم زمه کردم "
+عالی بود ...
+"و بعدش با صدای منظم شدن نفسای جیمین متوجه شدیم که به خواب رفتم ... چرا دیگه دوست نداشتم مثل قبل باهات خشن باشم .. چرا دوست داشتم همش بغلت کنم و نازتو بکشم ... تو چیکتر کردی باهام ... سرمو بالا اوردم و نگاهی به تهیونگ کردم و اروم زم زمه کردم"
+دارم دیونه میشم تهیونگ ... حس ... حس میکنم دوستش دارم ....
×این لعنتی نمیدونم چیکارمون کرده ..... دیگه نمیخوام بهش اسیب بزنم .... میخوام تو بغلم ازش محافظت کنم و این نس کوفتی دارم دیونم میکنه ....
Writer
هردو پوف کلافه ای کشیدم و محکمتر به جیمین چسبیدن و به خواب عمیقی فرو رفتن و نمیدونن نویسنده چجوری میخوا پارشون کنه ...😂😎
1011
.................................................‌..‌..‌‌.‌.‌.‌.‌.‌‌‌‌

چطور بود ... جر تو اسمات نویسی خوب نیستم دیگه ببخشید...
و اهان داشتم فکر میکردم صد اندش کنم نظرتون چیه ؟
نظر سنجی میکنیم ...
کسایی که با صد اند موافقن؟
کسایی که با هپی اند موافقن ؟
اره دیگه حواب بدین بوج .. میصتون و داوتون شدید
Love you all

ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳Where stories live. Discover now