-"آروم با کمک هوسوک وارد خونه شدم که جین هیونگ عین چی یهو پرید جلو و شروع کرد زیر رو کردن بدن تا ببین آسیب زیادی ندیده باشم "
-خداییش جایی مونده که نگردی
=راست میگی هنو دیکتو چک نکردم
-یااااا هیونگگگ
-تهمین کجاست ؟
=اون بچه یهو بهش زنگ زدن یه کار واجب براش پیش اومد هی میگفت میخواد کنسل کنه بیاد بیمارستان پیش تو ولی خوب منو میشناسی دیگه
÷جیمین!
-نامجون هیونگ ؟؟ چیزی شده عصبانی به نظر میرسی..
÷هوسوک من میبرمش تو اتاقش ...
#نامجون الان وق....
÷من میبرمش تو اتاقش ...
#خیلی خوب ...
÷"آروم از بغلش گرفتم و از پله ها رفتیم بالا در اتاقشو باز کردم و آروم گذاشتمش رو تخت بعدشم صندلی چوبی رو برداشتم جلوش نشستم "
÷منتظرم!
-"گیج بهش نگاه کردم"
-منتظر ... منتظر چی؟
÷میخوام دلیل کار احمقانت و بدونم ...
-کار احمقانه کدوم کار ؟
÷خودت میدونی چی میگم هوسوک وقتی بهم زنگ زد همه چی و گفت ؟
-خوب ... چیکار کنم من الان !
÷چیکار کنی ؟ الان جدیی دیگه ؟ لعنتی به چه دلیل کوفتی .." از تو کشو اون بطری قرص در آوردم " این همه قرص و کوفت کردین ..
-"تک خنده ای به حرفش زدم و جیزی نگفتم" ....
÷جیمین چرا اینجوری میکنی ... به فکر خودت نیستی به فکر برادرت باش کسایی که دوست دارن آنقدر برات بی ارزشیم که میخوای اینجوری عذابمون بدی ...
-"با حرفش آنگار داغ دلم تازه شده انگار زخمی که تازه سر بسته بود دوباره باز شده و داره با بی رحمی ازش خون خارج میشه و سوزش دردناکش نفس گیر میشه "
-ریلی ... نامجون جدی داری اینارو به من میگی به فکر بقیه باش .... "بغضه کوفتی دوباره راه گلو مو بست تلاش کردم تا لرزش تو صدام حس نشه ولی مثل اینکه زیادم موفق نبودم " پس کی .... پس کی قرار اون روزی ... ب..بیاد که قرار به فکر خودم باشم ... باشه من خودخواه ... ولی چرا یک بار ... فقط یک بار از جهت دید من نگاه نکردی ... " بغص لعنتی دوباره شکست دوباره غرورم خورد شد " چرا .... چرا این حقو ندارم برای زندگی خودم تصمیم بگیرم؟ چرا هروقت به قول خودت این کاره احمقانه رو انجام میدم به جای اینکه بیای دلیله شو بپرسی منو تو آغوشت بگیری بگی دیگه تموم شد من اینجام ... هق .. اشکالی ن..نداره ... باهم .. از پسش ...بر میام .... ن..نه نش..شد هیچ وقت فقط اومدی یو گفتی به فکر بقیه باش .....
÷جیمنا من فقط...
-الان نامجون نمیخوام چیزی بگم یا کاری بکنم که بعدش پشیمون بشم ... پس لطفا تنهام بزار ..
÷خیلی خوب باشه.... پس استراحت کن ...
.
.
=چقدر بهت گفتم الان وقتش نیست ...
÷آره کاش گوش میدادم اشتباه کردم ...
=این بچه کی آنقدر داغون شد ....
÷کاش پیشش میموندیم ..
=چند دفعه بهت گفتم بزار با خودمون ببریمش ...
÷حالا انگار من تهدیدش کرده بودم بیاد میمیره ... خو خودش نیومد ... نمیتونستیم زورش کنیم که ...
=اون دوتا چرا هنوز برنگشتن ..
÷نمیدونم ولی خوب خیلی برام عجیب تو تمام این مدت که باهم مشکل داشتیم و جلسات مختلف و مهمونی های مختلف میدیمشون تا حالا این احوالات و ازشون ندیده بودم ...
=اون لعنتیا بد جوری دل باختن .... امیدوارم حیمین بتونه یه فرصت بهشون بده ... نمیشه خیلی از کارایی که کردن و جبران کنن ولی حداقل به تلاشش میارزه..
÷ولی خودتم میدونی کافیه فقط بهش بگن اهم یه جوری میزارم کونشون نفهمن از کجا رفته تو کونشون ..
#بهبه چشمم روشن کونه کی میخوای بزاری.
÷آه عزیزم جین ببین بزار برات توضیح بدم ..
#بده ...
÷چی .؟
#توضیح و دیگه؟
÷خیلی خوب بیا بریم تا بهت بگم ...
^این دوتا باز چشونه؟
=خودته که بهتر جین و میشناسی یونگی ...
^هوففف ... هوسوک یه اتفاقی افتاده ...
=میدونم ...
^میدونی....
بعد اون وقت به چه دلیل کوفتی آنقدر ریلکسی....
=الان از اینجا کاری از دستمون بر نمیاد ... امشب با نامجون جین باید حرف بزنبم تا هر چه زودتر برگردیم ...
^باشه ولی ...
="دستمو گذاشتم پشت کمرش و به خودم نزدیکش کردم"
=نگران نباش یونگ ... اتفاقی نمیافته... بر میگردیم همه چیو راست و ریست میکنیم ...
^امیدوارم ....
.
.
+خیلی ذهنم درگیره ... از یه طرفه اون قضیه از یه طرف جیمین ... میترسم تهیونگ ...
×میدونم اون عوضی اون قضیه احمقانه رو بهونه کرده ... و خوب میدونی منم میترسم ... نه از روبه رو شدن باهاش .. از ... از جیمین ...
+از جیمین ... چ..چرا؟
×هم من هم تو میدونیم که جیمین قرار نیست خیلی راحت عشقمون بپذیره و کنارمون باشه ... پس در نتیجه محافظت ازش قرار خیلی مشکل باشه .. هردومون میدونیم که چقدر لجبازه و ممکنه دست به هر کاری بزنه ....
+کاش میتونستیم حتی اگه شده یه کوچولو رابطمون و درست میگردیم تا از سر لج برش داریم ...
×بیا امشب آخرین تلاش بکنیم اگه جواب نداد ..
+اگه جواب نداد چی ؟ نکنه میخوای بگی بیخیال بشیم نه ...
×داری شوخی میکنی باهام دیگه دقیقا چه رفتار کوفتی دیدی که فک کردی قرار بیخیال بشم ...
باید به زور متوصل بشیم هر چقدرم که باندمون قوی باشه نباید ریسک کنیم ... حالا که جیمینو پیدا کردیم ...
+دلم براش تنگ شده... کاش ...کاش...
×دیگه از این کلمه بدم میاد کلمه که توش پر از حسرته پر از ..... دیگه نمیخوام این کلمه رو تکرار کنم نه تو نه من دیگه از کلمه کاش استفاده نکنیم ... بیا یه قول بهم بدیم!
+چه قولی ..
×بیا قول بدیم تا وقتی به دستش نیاوردیم تسلیم نشیم حتی اگه باعث شکستنمون شد حتی اگه باعث از بین رفتن غرورمون شد حتی اگه مجبور شدیم به دست و پاش بیافتیم... من میخوامش کوک اغوششو لبای خوش تعمشو لبخنده حلالی مانندشو که خیلی وقت ندیدمش ... بیا برش گردونیم ...
+بیا عشق آسیب دیدمونو برگردونیم تهیونگ .....................................................................
خوب خوب اینم از این پارت پارت قبل اعتراض کردین که آه فلان چرا انقدر کم خلاصه نیاز داشتم رو این پارت فکر کنم و اینکه
گایز دوست دارم براتون یه اسم بزارم که شما شوبولی هامو باهاش صدا کنم خدا ذهنم زیاد جایی نرفت و یه سری اسمای تکرار اومد تو ذهنم پس گفت از خودتونم بپرسم .پس اگه چیزی اومد ذهنتون بگین اکوری پَکوریام💜
YOU ARE READING
ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳
Fanfiction-بعضی وقتا اینجوری که خیلی چیزا اشتباه میشه ، مسیر که انتخاب میکنیم ، جوری که رفتار میکنی .. حتی بعضی وقتا به دنیا اومدن بعضیا اشتباهه ... من هم اشتباه بدنیا اومدم .. هم اشتباه عاشق شدم. ^wrong^ ...