part 39

990 167 20
                                    

-"دور روزی میشد که برگشته بودیم.. به تاج تخت تکیه داده بودم و داشتم از پنجره به هوای بارونی بیرون نگاه میکردم .. وقتی برگشتیم جونگمین بهم گفت یکی از دشمنای مشترکشون تهدیدشون کرده .. برام مهم نیست و نخواهد بود برای همین دیگه گوش نکردم به دلایلشون و حوصله بحث کردنم نداشتم برای همین بدون هیچ حرفی برگشتم به عمارت نفرین شدنشون توی یه اتاق جدا برای خودم بودم و فقط موقعه خودن غذا هم و ملاقات میکردیم و حتی اون موقعه حرفی بینمون ردوبدل نمیشد ... متوجه بودم که مشکل به وجود اومده خیلی جدیه و به خاطر در خواست و خواهشا شون که میخواستن از عمارت بیرون نرم یا اگه میرم با خودشون یا بادیگارد باشه .. میتونستم فشاری رو که الان رو دوششونه حس کنم از دیر برگشتناشون از حالت چهره هاشون ... برای همین حوصله لجبازی نداشتم ... آروم از روی تخت بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم .... خونم خیلی سوت و کور بود و همجا تاریک بود .... خیلی همه چی مشکوک بود یکم سرمو اطراف چرخونم و از بالا به سالن پایین نگاه کردم که دیدم بادیگاردای طبقه پایین بیهوش شدن .. لعنتی زیر لب فرستادم و دوباره سریع برگشتم تو اتاق از تو کشو کلتمو در آوردم... و خواستم از اتاق خارج شدم که تلفن زنگ خورد نگاهی به اسمش کردم تهیونگ ... پوف کلافه ای کشیدم و جوابشو دادم "
-بله!
×سلام جیمین خوبی؟
-اگه دشمنای عزیزتون لطف کنن گورشونو از اینجا گم کنن بهترم میشم ...
×چی .. جیمین چی میگی؟
-فکر میکردم حداقل آدمایی تو این خونه به عنوان بادیگارد میزاری که با یه ضربه از هوش نرن ...
×صبر کن ... جیمین از اتاق...ت بیرون نرو ما الان میام لطفا فقط درو قفل کن و هم.....
-"با شنیدن صدای پایی که داشت نزدیک در اتاق میشد پوزخندی زدم"
-دیر تهیونگ .... اونا پشت درن ....
×چ..چی نه نههههههه جیمین تو اتاق خودتی ...؟؟؟
-ا..ره.. تهیونگ اگه بعدش زنده موندم ..... شاید یه فرصت بهتون دادم ..
×"با حرفش انگار قلبم ریخت ... سرعت ماشینو زیاد تر کردم و تلفنو دادم دست کوک که داشت بال بال میزد ...
+جیمین جیمنممم لطفا خواهش میکنم کار احمقانه ای نکننن ...
-کوک ..... نمیدونم چرا حس میکنم این آخرین بار ... "پوزخند" اون عوضی دقیقا روبه روم وایساده ...
+چیییی کصافتتتت میکشممشش میکشمممششش ...
÷عا عا عااا جئون جونگ کوک وقتی لوله تفنگم الان صاف رو پیشونی معشوقت قرار داره فکر نمی‌کنم موقعیت خوبی برای تهدید باشه ...
×کصافتتتتت عوضی جونگ سوک دستم بهت برسههه تیکه تیکتتت میکنممممم
÷اوووو این حرف یکم دل گیر بود گفتم وقتی معشوقه عزیزتون دستم نباید تهیدیم میکردین ...
+"با پیچیدن صدای تفنگ تو تلفن و فضای ماشین و فریاد دردناک جیمین حس کردم دیگه قلبم نمیزنههه"
×خودتو مردهههههه فرض کننند حروممم زادههههه
..........

به به ببین کی اینجاست
یههههه مینیتون ارهههه گیلیلیی
خوب Angelica ی من چطورنن؟

ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳Where stories live. Discover now