part 33

1.1K 211 50
                                    

-"همینجور که داشتیم باهام سمت خونه میرفتیم تا به جشن برسیم با صدای تهمین سرمو برگردوندم سمتش و منتظر نگاش کردم"
#از کاری که میخوای بکنی مطمئنی ..... من با مورد اول مشکل ندارم و حتی معتقدم نیازه ولی .... گزینه بعد یکم .... میدونی زیاده روی ... اگه واقعا بهت آسیب بزنه چی ....؟
-"یکم ازش فاصله گرفتم و جلوش وایسادم "
-هی هیونگ ... نگران نباش .... مشکلی جدی پیش نمیاد .....
#ولی ...
-هیونگ ..... بهت این اطمینان رو میدم که قرار نیست مشکل جدی پیش بیاد ......

فلش بک

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

-هیونگ میشه ازت یه درخواستی بکنم.
#هوم بگو می‌شنوم...
-اگه با جین هیونگ یه مدت کار کرده باشه پس قاعدتا باید تهیونگ و جونگکوکم بشناسی درسته !؟
#هوم ... میشناسمشون چطور ....
-خوب ما برای یه مدت طولانی یه رابطه داشتیم ... البته از نظر من رابطه نبود با همه ی ..... ولی خوب میخوام به این برسم که ازشون خوشم ... میاد و خوب شاید بشه اسمشو دوست داشتن گذاشت...
#پس یعنی دوستشون داری ...
-هوم ... یه جورایی... ولی یه سری اتفاق ... تو گذشته ... میدونی تنفر نمیتونه به عشق غلبه کنه پس نه اسم احساس الانم رو نمیشه گذاشت تنفر ... من ازشون عصبانیم ... ناراحتم ... و قلبم شکسته .... میدونی فقط بخشیدنشون برام سخت ... و البته تو گذشته با دونستن اینکه این حس لعنتی یه طرفست همه چیو سخت تر می‌کرد...
#ببین نمیخوام بدونم اتفاق های گذشته چی بودن که تونست تا این هد داغونت کنن ولی میدونی الان حس میکنم تو چه جایگاهی هستی ....
-هوم؟؟؟
#تو بخشیدیشون .... بخشیدیشون که میتونی به عشقی که داری اعتراف کنی ..... ولی هنوز نتونستی .... به اون جایگاه قبلی که تو قلبت بودن برشون گردونی ....
-هوم .... ولی خوب بعد یه سری اتفاق افتاد که اون ۳ سال تمام فکر میکردن من مردم ... و تو تمام اون مدت برادرم راجب وضعیتشون بهم گفت .... و اون واقعا داغون بودم ... اون لحظه بود که فکر کردم شاید بوده ... شاید بوده یه احساسی شاید اون وست بوده .... میخواستم قبول کنم که اون فقط آنقدر احمق بودن که نمی‌دونست که چجوری بروزش بدن ...... ولی وقتی روبه رو شدیم .... هیچکاری نکردن ..... حتی به آغوش چیزی که واقعا بعد اون همه درد تو تنهایی و شکستگی بهش نیاز داشتم ... من تموم اون سه سال میخواستم یکی بیا بغلم کنه موهامو نوازش کنه "با بعضی که راه گلو بست یه مقدار مکث کردم تا بهش غلبه کنم " بگه جیمینا ... همه چی درست میشه ... میدونم قلبت شکسته دیده ... میدونم روحت آسیب دیده .... مغزت داره از این همه فکر دیونه میشه .... ولی من پیشتم ..... همه چی رو بع راه میشی .... ولی میدونی تمام این لحظات چیزی که شنیدم چی بود تهیمن ....
#"این پسر خیلی شکسته بود شکسته تر از ظاهرش رفتارش و گفتارش حالا میشه مفهمو لبخنداشو فهمید ... نگاهمون ازش گرفتم تا معذب نکنمش و بزارم راحت حرفشو بگه و در اصلا با سکوتم گفتم که ادامه بده "
- همه بهم میگفتن اونا آسیب دیدن ناراحتن شکستن شاید باید برگردی بسشون نیست....... هیچ وقت هیچکس حتی بردارم هیچ چیزو از زاویه دید من ندید ..... قبول دارم خیلی شکسته شده بودن .... ولی کسی حتی فهمید این سه سال بارها سعی کردم زندگی نکبت بارمو تموم کنم ...... "پاکت سیگارمو در آوردم و بهش نگاه کردم "..... آنقدر این کوفتی و کشیدم که "با مشت به قفسه سینم کوبیدم " این لعنتی لج کرده و به زور برام کار میکنه .... هیونگ من فقط شادی میخوام حمایت میخوام ....
#"نمیدونستم چی بگم .... درک میکنم ...مسخرست... این جمله واقعا بی معنیه ... چرا چیزیو بگم که تا حالا تجربه نکردم حتی لمسشم نکردم .... بگم اشکالی نداره ... این یکی واقعا مسخر تره ..... بگم من بدتر بودم ..... میتونستم بفهمم این آدم به هیچکدوم از این چیزای احمقانه نیاز نداره اون فقط به یه آغوش نیاز داره پس بدون حرف  دستمو دور شونش انداختمو سرشو رو سینم گذاشتم و بدونه سکوت تنه ظریفو شکنندش رو نوازش کردم ...... درسته ۲ روز بیشتر از آشنایی ما نمی‌گذشت ولی بعضی از ارتباط های کوتاه از ارتباط های ۳۰ ساله هم می تونه قوی تر باشه با اعتماد تر باشه با ایمان تر باشه .... پس تنها جمله ای که اون لحظه این روح بهش نیاز داشت همین بود "

#جیمینا .... هیونگ پیشته ...

-"این جمله تو سرم اکو میشد ... هیونگ پیشته ... جیمین یکی پیشته .. تنها نیستی .. یکی پیشته ... هیونگ پیشته ... دیگه نتونستم جلوی بغضمو بگیرم ... شکست ... هق هق های دردناک تو فضای باز و زیبای اون دشت آبی بلند شد و فضا رو دلگیر می‌کرد میشد فهمید که حتی لاله های آبی این دشتم دلشون به حالم سوخته ...... بعد از چند دقیقه واقعا به خاطر نوازش و بوسه های گاه گاهی که تهیمن هیونگ رو موهام میزاشت آروم شد آروم از آغوشش بیرون اومدم و با پشت دستم چشمای قرمز و دردناکمو پاک کردم ..... سمت هیونگ برگشتم که دیدم داره با یه لبخند محو نگاهم میکنه ... و زیر لب یه چی ی گفت که مت جهش شدم "

#کیوت

-"تک خنده ای به خاطر حرفش کردم و اعتراض آمیز بهش جواب دادم"
-ی..یا ... من ... کیوت نیستم

#جزئیات که چیزه دیگه این رو میگن ....

-"لبخنده محوی زدم و به خورشید که داشت با سرعت سمت کوه میرفت تا زودتر استراحت کنه و آسمون زمستون رو خیلی زود تاریک کنه .... و داشته یه سینه غروب زیبا رو می‌ساخت.... "

#راستی جیمینا ... گفتی یه در خواست ازم داری ....
-اها .... آره اولش یه سوال هیونگ ...
#هوم ببپرس ....
-دوست دختر داری ؟
#اولندش من گیم ... دومندش خیلی دوست پسر ندارم ...‌
-جدیی واو ..... خوب خوبه ...
#چیه سینگلی من خوبه بچه پرو ...
-نه ههه راستش هیونگ میخواستم رفتیم اونجا رفتارت باهم خیلی صمیمانه باشه ...
#آها گرفتم میخواهی غده حسادته اونا رو تحریک کنی تا هورمونه تهیمنو بکش رو تو رگاشون تزریق کنه
-ههه ... یه چیزی تو این مایع ها ....
#حله ....
-و ببخشید هیونگ شاید زیاد روی باشه ولی یه خواهش ازت دارم و میخوام فقط تو ازش مطلع باشی ....
#باشه بگو می‌شنوم....
-اگه اشکال نداره چون چیزی نمونده تا پنج بریم تو راه بهت بگم....

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
پایان فلش بک

#ولی جیمینا من هنوزم مخالفم ....
-هیونگیییی لطفاااااااا
#هوفففففففف من میدونم قرار عاقبت خوبی تو راه نیست ...
-مرسیی هیونگ ....
#why don't you kill me God!?

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
1010

بوس بهتون مرسی که حمایتم میکنید انرژی میدین و با نظراتون بهم امید میدین دیگه داریم کمک به پایانش نزدیک میشیم احتمال این داستان فصل دومم هم داره البته اگه شما بخواید چون ب ای فصل دوشم فکر دارم و اینکه همین

نویسنده لاوتنر داره اونم زیاد♡

خوشم میاد زیاد متوجه و کنجکاو نشدین برای خواهش دوم جیمین که هنوز مجهوله که چی بوده 😏

ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon