2

837 173 75
                                    

چشم هامو باز کردم. هوا هنوز تاریک بود. به ییبو که کنارم طاق باز خوابیده بود نگاه کردم. دستمو جلو بردم و گونشو نوازش کردم و انگشتمو توی لپش فرو کردم. با تکونی که خورد سریع دستمو عقب کشیدم اما ییبو سریع تر از من عمل کرد و مچ دستمو گرفت و با صدای خواب آلودش گفت : کرم نریز خوابم میاد

مچ دستمو ول کرد و دستاشو دورم حلقه کرد و محکم بغلم کرد. جوری که نمیتونستم هیچ تکونی بخورم.

+:شیائو ییبو ولم کن میخوام پاشم

-:خوابم میاد

+:میگم ولم کن چیکار به خواب تو دارم آخه

-:از پیشم بری میترسم

+:خودتم میدونی داری اغراق میکنی خرس گنده

-:هرچی! اصلا دوست دارم خودمو واس داداشم لوس کنم مشکلی داری؟!

باخنده گفتم:نه من غلط کنم مشکلی داشته باشم فقط...

لای پلکشو باز کرد و گفت:فقط چی؟؟

لپش رو کشیدم که آخ کوچولویی گفت.

+:فقط باید یادآوری کنم مامان خونه نیست و من باید پاشم برم آشپزخونه برای جنابعالی صبحانه آماده کنم

لباشو آویزون کرد و گفت:نمیخوااااممممممم

اخم کردم و گفتم:یا بزار یه روز از نبودن مامان بگذره بعد شروع کن به اذیت کردن من

فشار بیشتری بهم آورد و گفت:عمرا بزارم بری

خودمو تکون دادم تا از حصار سفت و سخت دست هاش آزاد شم اما دریغ از یک ذره تغییر...

ناامید دست از تقلا برداشتم و به چشم های خندون و لبخند بدجنسش نگاه کردم و درمونده گفتم:بزار برم باور کن مامان بفهمه بهت صبحانه ندادم سرمو میبره میندازه جلوی سگ های بابایزرگ

-:به من میگی اغراق نکن اونوقت خودت انجامش میدی؟!... اولا که بخواد بلایی سر کسی در بیاره اون منم نه تو... دوما من دوست دارم بیشتر بخوابم تا اینکه بزارم بری برام صبحانه درست کنی... تازشم وقتی رفتیم دانشگاه میتونیم یه چیزی بگیریم بخوریم

ابروهام توی هم رفت. این پسر تا منو دیوونه نکنه راضی نمیشه.

+: شیائو ییبو انگار یادت رفته زخم معده داری و هرکوفت و زهرماری رو نمیتونی بخوری

-:مشکل خودمه تو چرا حرص میخوری؟! اصلا میخوام از درد معده بمیرم اه

سرمو چرخوندم تا بیشتر از این نگام به صورتش نیفته و گفتم:اوک هر غلطی دوست داری بکن

فشار دست هاشو کم کرد و خودشو روم کشید تا صورتش مقابل صورتم قرار بگیره و بعد با تردید پرسید:قهر کردی؟؟

برادر دوست داشتنی منWhere stories live. Discover now