21

672 127 245
                                    

🍂
می‌خواهم با کسی بروم
که دوست‌اش می‌دارم
نمی‌خواهم هزینه‌ی این هم‌راه شدن را
حساب‌وکتاب کنم
یا این‌که به خوبی و بدی‌اش فکر کنم
حتا نمی‌خواهم بدانم دوست‌ام دارد یا نه
فقط می‌خواهم با آن کسی بروم
که دوست‌اش دارم...

■شاعر: #برتولت_برشت

-:جان رسیدیم

با شنیدن صداش، سرمو از روی پنجره برداشتم و بدون اینکه چیزی بگم کمربندو باز کردم و از ماشین پیاده شدم،

ییبو هم چند ثانیه بعد پشت سرم از ماشین پیاده شد اینو از صدای بستن در ماشین فهمیدم،
زودتر از ییبو وارد خونه شدم و بی توجه به سروصدایی که از آشپزخونه میومد سمت پله ها رفتم تا هرچی زودتر به اتاقم برسم،
درو پشت سرم بستم و سمت تختم رفتم و روش نشستم،

یه جورایی هنوز توی شوک اتفاقی که داشت میفتاد بودم، هم ترسیده بودم هم گیچ،

به تاج تخت تکیه دادم و زانوهامو بغل گرفتم و سرمو روی زانوهام گذاشتم،

یه حس عجیبی داشتم هم دلم میخواست تنها باشم هم دوست داشتم ییبو الان کنارم بود،همینجوری باخودم درگیر بودم که در اتاق باز شد و چند ثانیه بعد تخت بالا و پایین رفت و دستی بازومو گرفت و صداش توی گوشم پیچید:جان جان

سرمو از روی زانوهام برداشتم و نگاش کردم، توی چشم های قشنگش نگرانی موج میزد، کنارم روی تخت نشست و دست هاشو باز کرد و گفت:میای بغلم؟!

بدون هیچ حرفی خودمو توی بغلش انداختم و صورتمو به قفسه ی سینش چسبوندم، دستشو لای موهام برد و گفت:باهم حرف بزنیم

+:اوم

-:الآن ترسیدی؟

+:اوم

-:میدونی منم ترسیدم؟

+:تو چرا؟!

-:سوال داره آخه؟

+:اوم

-:بانی احمق

بیشگونی از پهلوش گرفتم و با حرص گفتم:یا مگه نگفتم بهم نگو بانی

-:بانی خب بااون دندونای خرگوشیت توقع داری چی صدات کنم

سرمو بالا اوردم و توی چشم هاش خیره شدم و گفتم:من اسم دارم اسمم جااانه

سرشو کج کرد و گفت:عه خوب شد گفتی من تاحالا نمیدونستم اسمت چیه مستر شیائو

+:ییبووو

-:جووونم

+:پسره ی خل و چل

گونمو بوسید و گفت:من خل و چلم؟! پس تو چی هستی؟

روبه روش روی تخت نشستم و دستمو زیر چونم گذاشتم و ادای فکر کردن در آوردم و گفتم:اممم من عاقل باهوش جذاب خوشگل...

برادر دوست داشتنی منWhere stories live. Discover now