خونهی ما دومین جایی بود که دیدمت، زمانی که در رو باز کردم و با لبخند ملیحِ مادرت، در حالی که دست تو رو توی دستهاش گرفته بود روبهرو شدم. با وجود اینکه دو هفته از اولین دیدارمون گذشته بود اما مثل نوشتههای یه تخته سنگِ باستانی توی سطحِ هر نقطه از ذهنم حک شده بودی.
چطور میتونستم شازده تهیونگِ زندگیم رو از یاد ببرم؟!ظاهراً توی همون زمان کوتاه، مادرم با مادرت صمیمی شده بودن و حالا قرار بود تا من بیشتر تو رو ببینم. انگاری از وابستگی ای که قرار شده بود تا از اون به بعد نسبت به تو، توی دلم ایجاد بشه با خبر بودم اما باز با اونحال از حسِ ضربانهای تند و محکم قلبم لذت میبردم.
نکنه اون جونگو کوچولوی وانیلی یه مازوخیست بود؟داشتیم با ماشینهای من توی اتاقم بازی می کردیم که ازت سوال کردم:
+تو کلاس چندمی شازده ته ته؟
آروم خندیدی و با بالا آوردن انگشتِ اشاره و وسطت بهم عدد دو رو نشون دادی و لبخند بزرگی زدی که باعث شد منم بخندم و جای خالیِ یکی از دندونهام که به تازگی افتاده بود نمایان بشه.
_امسال میرم کلاس دوم جونگو وانیلی.
+منم باید برم کلاس اول شازده.
خیلی شوق داشتم تا روز اول مدرسه رو هر چه زودتر تجربه کنم، البته اگه تو کنارم می بودی.
••••••••••••••••••••••••
دومین پارت تقدیم به نگاههای زیباتون♥فعلاً برای اینکه کارمون راه بیفته حداقل ووتها رو بالای پونزده کنید که منم انرژی داشته باشم هر هفته براتون آپ کنم دیگه!
*چشمهای خرِ شرک طورنگران نباشید چون این فیک زود به زود قراره آپ بشه و اونقدری طول نمیکشه که همه چیز به طور کامل یادتون بره.
حالا که تا اینجا اومدی دلت میاد بدون ووت و کامنت بری؟ 🗿
![](https://img.wattpad.com/cover/345988089-288-k613342.jpg)
YOU ARE READING
𝖬𝖾𝗆𝗈𝗋𝗂𝖾𝗌 𝖮𝖿 𝖴𝗌 ✔︎「VK」
Fanfiction[خاطراتِ ما] [بیاید داستانِ از آشنایی تا پایان، لحظات تلخ و شیرینی که جونگوی وانیلی و شازده تهیونگش تجربه کردن رو؛ از زبون دفتر خاطراتِ جونگکوک بشنویم!] 📒 ≘ کاپل↜ ویکوک 📒 ≘ ژانر↜ بی اِل ٫ داستان کوتاه ٫ درام ٫ برشی از زندگی ٫ فلاف ٫ خاطرات 📒...