Ten

734 74 17
                                    

د.ا.ن نویسنده

_آقایون رئیس منتظرتونن

با صدای منشی لویی،هری،لیام و پائول از جا بلند شدن و به طرف اتاق رئیس کل شرکت سونی در انگلیس رفتند هر چهار نفر کت و شلوار پوشیدن و این خیلی رسمی تر از تیپیه که دو روز قبل برای جلسه با گرکسون زدن. پائول در زد و بعداز شنیدن بفرمایید داخل شدن آقای شپرد با دیدن مهمان هاش لبخند کوچیکی زد و به احترامشون بلند شد بعداز چند دقیقه سلام احوال پرسی رئیس در خواست قهوه کرد و بعداز گذاشتن تلفن رو به چهار مهمونش گفت: خب جوونا چی شده که اینجایید ؟
پسرا به هم نگاه کردن نگاهایی که فقط خودشون معنیشو میفهمیدن (و من :-)) خخخخخ) و بعداز چند ثانیه لویی شروع به صحبت کرد
لو_آقای شپرد شما میدونید دوست ما زین مالک از گروه رفته درسته؟
شپرد_بله کاملا مطلعم
لو_از قضایایی هم که پشت رفتنش مخفی بود مطلع بودید ؟
لویی خیلی محترمانه پرسید و صورت شپرد پراز تعجب شد
شپرد_ قضایا ؟کدوم قضایا ؟

و این شد به نوعی شروع جلسه پائول و پسرا تمام اتفاقاتی که افتاده بود رو برای شپرد تعریف کردن و در آخر صدای جلسه دو روز قبل توسط هری پخش شد که آخرش گرکسون به نوعی اعتراف کرده که خودش زین رو بیرون انداخته

د. ا.ن لیام

گ_ البته آقای استایلز دوستتون یه صفت منو از قلم انداخت من عادت ندارم آشغالی که میندازم دور رو دوباره بردارم

آخرین حرف گرکسون پخش شد وای اگه الان اون مردتیکه جلو دستم بود دوباره میزدمش انقدر میزدمش که دیگه نتونه بلند بشه هری ضبط رو خاموش کرد و همه به شپرد خوش قیافه نگاه کردیم خب نایل اینجوری صداش میکنه و به نظرم درسته چون اون با پنجاه و خورده ای سن عین جوونای بیست ساله لباس میپوشه و البته که اصلا پنجاه سال به قیافش نمیخوره
نگاهی به صورتش کردم اون تعجب کرده بود و خب عصبی هم بود و البته یکم شوک زده

شپرد _این...این امکان نداره چطور...چطور ممکنه ؟

خب میتونم بگم اون هنوزم شوک زدس و این شوک باعث شده بود با لکنت حرف بزنه

شپرد _من اون شرکتو رو سر اون مردتیکه پست خراب میکنم

اون داد زد که این اصلا با دیسیپلین اون جور در نمیاد ولی الان دیگه شوک زده نیس و از شدت عصبانیت قرمز شده
لو_آروم باشید آقای شپرد به نظر من عصبانیت فایده نداره ما فکر بهتری داریم

لویی با لبخند خاص خودش گفت و شپرد رو به آرامش دعوت کرد
شپرد _میشنوم
.
.
.
د. ا.ن زین
این چهارتا دارن یه کاری میکنن به من میگن رفتن خرید ولی من اینارو خوب میشناسم درسته که دو سال ازشون دور بودمو خیلی از اخلاقاشون عوض شده ولی من هنوزم خوب میفهمم که دارن دروغ میگن و البته که نایلو میذارن خونه که هم مراقب من باشه هم منو بپیچونه
ن_زی ؟؟

نایل از سالن صدام زد و من بدون اینکه چیزی بگم از آشپزخونه به سالن رفتم اون داشت با تلفن حرف میزد منو که دید گفت :گوشی گوشی
تلفنو از گوشش دور کرد و رو به من گفت : بچه ها میگن اگه کاری نداری بریم بیرون
ز_ بریم من کاری ندارم ولی کجا؟
ن_میگن میریم ولگردی حاضرشو میان دنبالمون

من سری تکون دادم و به اتاق برگشتم لباس تو خونمو با یه جین مشکی و تی شرت یقه هفت توسی عوض کرد سوییشرت مشکیم رو هم برداشتم تو آینه دستی به موهام کشیدم کتونی های مشکی سفیدمو پام کردم گوشی و کیف پولمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون
.
.
.
د. ا. ن نویسنده
لی _ هی نایل از غذای خودت بخور
لیام زد روی دست نایل که گوشه پیتزاش بود نایل یه قیافه مظلوم به خودش گرفت و دل زین ضعف رفت براش دست نایلو گرفتو کشیدش طرف خودش و گفت :لی بچمو نزن بیا از مال من بخور

نایل خودشو لوس کرد و مثل بچه ها خودشو تو بغل زین جمع کرد و دستشو نشون زین داد و با صدای بچگونه ای گفت :زی ببین دستم قرمز شده

زین دستشو نوازش کرد و نایل با همون لحن بچگونه گفت: بوسش کن خوب بشه

بقیه از خنده ترکیدن زین با چشمای گرد به نایل نگاه کرد نایل که داشت سعی میکرد نخنده گفت: خب چیه بوسش کن دیگه
و البته که جوابش همون چیزی بود که فکر میکرد یعنی یه پس گردنی و این جمله :جمع کن خودتو یه دقیقه بهت رو دادم
زین باخنده گفت نایل اول چشم غره رفت ولی بعد خندید

تو همچین لحظه ای که پنج پسر جمع شدن تو یه مجتمع تفریحی خصوصی دارن ناهار میخورن و میخندن در طرف دیگه نامه لغو قرارداد مودست با واندرکشن که توسط شپرد انجام شد به دست گرکسون رسید...

قرارداد لغووووو شد هوررررررا

نایل :-* زین:-*

چطور بود ؟

Return (Zayn)Där berättelser lever. Upptäck nu