Thirteen

630 63 8
                                    

د. ا.ن لیام
راحت تر از اون چیزی که فکر میکردم نقشمون عملی شد انقدر راحت که هر لحظه منتظرم یه اتفاق بد بیوفته و همه چی رو بهم بریزه [منتظر باش ددی : ) ]  تا الان دو مرحله اصلی رو پشت سر گذاشتیم و حالا مرحله سوم رو داریم که توی مصاحبه تلفنی امروز عملیش میکنیم
یه سر به اتاق زین زدم و دیدم با نایل روی تخت خوابیدن و فیلمی که داشتن میدیدن هنوز داشت پخش میشد [یعنی وسط فیلم خوابشون برده] تلویزیون رو خاموش کردم رفتم طرف تخت و پتو رو کشیدم روی اون دوتا و آروم از اتاق اومدم بیرون
.
.
.
_خب سلام پسرا اگه اشتباه نکنم الان باید لویی  رو پشت خط داشته باشیم درسته ؟
مجری برنامه ویکتور پرسید پخش زنده بود پس ما میتونستیم به راحتی اونو ببینیم
لو_ سلام رفیق آره خودمم
ویکتور _  اوه چطوری لویی ؟استراحت خوش میگذره ؟
لو_اوووف عالیه دیگه همه مسافرتامونو رفتیم و قرار شد این چند ماه آخر رو کنارهم باشیم تا برای تور بعدی آماده بشیم...
یکی یکی با پسرا حرف زدن و در آخر رسیدن به من قرار بود مرحله سومو من عملی کنم پس بعداز احوال پرسی و سوالای همیشگی ویکتور ازم پرسید  اگر حرف دیگه ای دارم برای پایان مصاحبه بگم پس منم از فرصت استفاده کردم و گفتم : مرسی رفیق من فقط یه خبر خیلی بزرگ دارم برای فنامون اونم اینکه ما استراحتمونو پنج ماه دیگه تمدید کردیم و بعدش قول میدیم با سوپرایزی برگردیم که اگه بدونن چیه حاضرن نزدیک یه سال هم منتظرش بمونن انقدر که با ارزشه فقط یادآوری کنم که هرکس بلیط خریده بلیطشو نگه داره ما پنج ماه دیگه قبولش میکنیم مرسی فعلا

سریع حرفامو زدم  و قطع کردم قیافه مجری خنده دار شده بود چشماش گرد شده بود و دهنش از تعجب باز بود هنگ هنگ بود برا همین ضبط قطع شد تا یکم خودشو جمع و جور کنه ما هم که تا چند دقیقه پیش داشتیم به قیافش میخندیدیم تلویزیونو خاموش کردیم چند لحظه سکوت بود همه تو فکر بودن ولی لبخند روی لبشون بود زین با همون لبخند کوچیک گفت: من...مرسی...مرسی که هستین...عاشقتونم

اینو گفت و یکی یکی بغلمون کرد...

¤¤¤¤¤¤¤       ¤¤¤¤¤¤¤      ¤¤¤¤¤¤¤      ¤¤¤¤¤¤¤
یک هفته بعد
د.ا. ن هری

از بعد مصاحبه تویبتهای خیلی زیادی گرفتیم حتی  فهش هم خوردیم اونم زیاددددد خبر تمدید استراحتمون همه جا پخش میشد همه میگفتن ما داریم از همه جدا میشیم و قصد برگشت نداریم اما ما تصمیم گرفتیم همه اینارو بذاریم کنار و این پنج ماه رو فقط روی زین تمرکز کنیم امروز معاون شپرد خبر داد که خیلی سال پیش گرکسون کاری که با زین کرد رو با یکی دیگه هم کرده ولی طرف به جا اینکه جلوشون در بیاد باخت رو قبول کرده و بعداز یه مدت دچار افسردگی و بعدشم خودکشی شده از فکر اینکه امکان داشت زین هم مثل اون بشه تمام تنم لرزید پس سعی کردم بهش فکر نکنم دوباره به حرفای سم معاون شپرد فکر کردم میگفت بعداز اینهمه وقت همگروهی های اون مرده فهمیدن چی شده که دوستشون خودشو کشته و از مودست شکایت کردن و شرکت پلمپ شده و مهمتر از اون گرکسون با تیپا از کلیه زیر مجموعه های سونی اخراج شده و محکوم به سی روز حبسه پس همین حبس کوتاه باعث سوءپیشینه میشه و کسی دیگه بهش کار نمیده هه چه باحال...

گرکسون را با خاک یکسان نمودیم ولی میدونید چیه ؟اون فقط یه ماه تو زندانه و مهمتر اون یه آدم کینه ایه که کار کسی رو بی جواب نمیذاره ولی پسرا که اینو نمیدونن

چطور بود ؟عاشقتونمممم

Return (Zayn)Where stories live. Discover now