Eighteen

580 63 7
                                    

د. ا.ن لویی
رسیدیم به آدرسی که مرده پای تلفن به من داد یا بهتره بگم صحنه تصادف...دور تا دور طرفدارا و خبرنگارا وایساده بودن و عکس میگرفتن و متوجه ما نشده بودند جلوتر رفتیم یه دختره جیغ زد و بعدش صدای جیغ نزدیک به صدتا دختر اومد خواستن بیان جلو ولی پلیس جلوشونو گرفت دخترا جیغ میزدن و اسمامونو صدا میکردن ولی تنها چیزی که تو دید ما چهارتا بود ماشین زین بود شیشه های ماشین خورد شده و به طور کل جلوی ماشین تا نزدیکای اتاقک ماشین نابود شده بود صدای مرد مسنی رو شنیدم که منو آقای تاملینسون صدا میکرد ناخودآگاه سمتش چرخیدم اول فکر کردم یکی از همون تماشاچیاس اما وقتی گوشی ای شبیه گوشی زین دستش دیدم شک کردم و اون انگار ذهنمو خوند چون بلند گفت:من همونم که باهاتون تماس گرفتم
از پلیسا خواستم اجازه بدن رد بشه و اون مرد به سمتم اومد...

د. ا.ن لیام

لویی داشت با اون مرده حرف میزد نایل و هری داشتن سعی میکردن بفهمن زینو به کدوم بیمارستان بردن ولی من همه حواسم به کیسه ای بود که تو دستمه کیسه ای که بعداز پاکسازی صحنه تصادف و ماشین بهم دادن و وسایل زین توش بود
ه_لیام بیا بریم آدرس بیمارستانو پیدا کردم
هری صدام زد و ما به سمت ماشین رفتیم
.
.
.
از پذیرش شماره اتاق زینو پرسیدم دوییدیم تا به اتاق رسیدیم  هری آروم در زد و بعدش درو باز کرد چشمام دور اتاق چرخید و روی صورت برادرم متوقف شد اون روی تخت نشسته بود و به نظر میرسید حالش خوبه با دیدن ما لبخندی زد هری دویید خودشو تو بغل زین انداخت اون آخ کوچیکی گفت ولی لبخند زد و هری رو بغل کرد فاصله در تا تخت رو طی کردم هری آروم از بغل زین بیرون اومد و من جلو رفتم زین هنوزم داشت لبخند میزد زیر چونشو آروم گرفتم و صورتشو بررسی کردم و شروع کردم :خوبی؟کجات دیگه درد میکنه ؟ببین چیکار کردی با خودت...اصن حواست کجا بود که تصادف کردی ؟اصن چرا این موقع صبح...
با قهقه زین حرفم قطع شد از خندش نه تنها بقیه پسرا بلکه خودمم خندم گرفت ولی جلوی خودمو گرفتم و به جاش با لحن طلبکاری گفتم :کوفت

زین خندشو جمع کرد و با همون لبخند قبلی گفت: آروم باش داداش چیزی نیس که فقط یکم کبود و زخمی شدم که همش سطحیه دستمم یکم ضرب دیده چیزی نیست که...
لو _ حالا چرا تصادف کردی ؟
ز_ نتونستم ترمز بگیرم
ن_ یعنی چی؟
ز _یعنی هرچی ترمز رو فشار میدادم ماشین واینمیستاد چیز مهمی نبود حتما خراب...

با باز شدن در اتاق حرف زین قطع شد و دوتا افسر پلیس وارد شدند
قبلا پلیسا در نمیزدن وقتی میخواستن برن جایی ایناکه عین خر درو باز کردن اومدن تو...

این فکر تو ذهنم پیچید سرمو تکون دادم تا دیگه بهش فکر نکنم یکی از افسرا جلو اومد و سلام کرد و ماهم جواب دادیم
پ_ آقای مالیک خوشحالم حالتون خوبه اما یه مشکلی هست طبق تحقیقات همکاران ما ترمز ماشین شما از قصد بریده شده
هری_یعنی چی؟
پ_ ماشین دستکاری شده بوده
ز_ نه این امکان نداره من قبل از اون چند جای دیگه هم ماشینو نگه داشته بودم حواسم به ماشین بود کسی نزدیکش نشد
پ_ آخرین جایی که نگه داشتید کجا بود ؟
ز_ جلوی خونه جرد گرکسون
لی_چی؟تو اونجا چیکار میکردی؟
ز_ بعدا توضیح میدم

خدای من زین اونجا چیکار میکرده اگه کار اون عوضی باشه خودم میکشمش پلیسا از زین پرسیدم چیز مشکوکی اونجا دیده یا نه و زین گفت حس میکرده یکی داره نگاش میکنه ولی اونجا کسی نبود پلیس هم آدرس اونجا رو گرفت و رفت
.
.
.
د. ا.ن زین
دکتر دوباره چکم کرد و گفت باید تا فردا باید بیمارستان بمونم پسراهم با من موندن و الان بعداز چک آخر دکتر و خروج از بیمارستان تو ماشین نشستیم و به سمت خونه میریم هیچکس حرف نمیزنه سرمو به شیشه تکیه دادم و چشمامو بستم و با فکر اینکه چطوری باید به پسرا راجب تهدیدها بگم به خواب رفتم. ..

خب زینم حالش خوبه 😌
چطور بود ؟😅
امیدوارم دوست داشته باشین 😘
کامنت و ووت فراموش نشه لطفا 🙏
عاشقتونمممممممم💛💛💛

Return (Zayn)Where stories live. Discover now